برگزیده

مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 403

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

پیش بها-بیعانه

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

راست و ریس-موانع و معایب

احدالناس(کسی، فردی)

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

خدا به رد-در پناه خدا

تخم نابسمل لا-حرام زاده

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

چنگول زدن-پنجه زدن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

 

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

دار کشیدن-دار زدن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

 
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

در دست-آماده-حاضر

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

 

پیه آوردن-چاق شدن

چاقالو-چاق-فربه
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

خال به خال-خال خال

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

زینه-پله

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

 

پیاله زدن-می نوشیدن

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

جیره-سهم معین

بی در رو-بن بست
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

تو دار-راز نگهدار

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

جفتک زن-لگد زن

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
چی-چه-چیز

چشم کار کردن-دیدن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
بی خودی-بی دلیل-بی جهت

چیله-هیرم-خاشاک

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

ادرار کوچک-شاش

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

دو دستی-با هر دو دست

حرف بی ربط-سخن نامربوط

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

زیر سر داشتن-آماده شدن

دود-دخانیات-مواد مخدر
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

باهاس-باید-بایست

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

دست دادن-پیش آمدن

جگرک-نگا. جغور بغور

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

تیر در کردن-تیراندازی کردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

جُربزه-قدرت-توانایی

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

 

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

چشم انداز-منظره

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

رفتگر-سپور-آشغالی

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

اُرُسی(کفش)

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

جایی-مستراح-توالت

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

 

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

بی چیز-تهی دست-فقیر

ژوکر-آدم همه فن حریف

 

تل انبار-توده-انباشته

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

دسته-جمعیت سینه زن

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

 

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

چپ-لوچ-مخالف حکومت

جرینگ-صدای سکه های پول

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

در دار-دارای سرپوش

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

افسارگسیخته(سرکش)

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

دوخت و دوز-خیاطی

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

خوش انصاف-با انصاف-منصف

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

بُراق-خشمگین-عصبانی

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

دو لبه-دارای لب کلفت

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

با دست و پا-آدم زرنگ

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

 

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
ابوقراضه-ابوطیاره

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

جن زده-دیوانه

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

پا شدن-از جا برخاستن

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

روده دراز-پر حرف-وراج

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

 

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

 

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

 

حلال وار-به صورت حلال

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

پلاس-اثاث مختصر منزل

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

روغن زرد-روغن حیوانی

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
خاطر جمع-مطمئن
رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

جیره بندی-سهم بندی
به هم زدن-قطع رابطه کردن

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

بی چیز-تهی دست-فقیر

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

چنگولک-سست و ضعیف

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

رشته فرنگی-ماکارونی

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

 

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

روان کردن-از بر کردن
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

 

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

پِی-دنبال

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

خیرات کردن-چیزی را

زهره کردن-بسیار ترساندن

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

پخش-پراکنده

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
چشم دراندن-دقت زیاد کردن

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

از زبان افتادن-لال شدن

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

دندان تیز کردن-طمع کردن
استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

جاده کوبی-راه صاف کردن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

 

رم کردن-رمیدن-گریختن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

نوشته دیگر :   ربات هوشمند فارکس

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

خوش قلق-رام-خوش خوی

ذِله شدن-ذله آمدن

حرف بی ربط-سخن نامربوط

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

توالت رفتن-به دستشویی رفتن
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

زهره دان-کیسه ی صفرا

حال کردن-لذت بردن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

برو برگرد-چون و چرا

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

ذِله شدن-ذله آمدن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
جز زدن-ناله و زاری کردن

اله و بله-چنین و چنان

آتش بی‌باد-ظلم-می

آب شیراز(شراب)

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

بلند بالا-قد بلند

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

خیابان گز کردن-ول گشتن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

خیس کردن-ادرار کردن به خود

دال-خمیده-کج

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

 

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

خربان-صاحب خر-خرکچی

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

تلمبار- تل انبار

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

خستگی در کردن-استراحت کردن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

جاشو-باربر

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

 

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

چاک زدن-نگا. چاک دادن

دلسردی-ناامیدی-یاس

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

جاری-زن برادر شوهر

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

پُف-فوت-ورم-آماس

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

برزخ شدن-ناراحت شدن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

خمیره-سرشت-ذات

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

جگر گوشه-فرزند

بده بستان-داد و ستد-معامله

 

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
 

برزخ شدن-ناراحت شدن

زاق-چشم زاغ چشم

 

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

پیاله زدن-می نوشیدن

این خاکدان(دنیا)

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

چین چینی-پر چین

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

 
روغن داغ-روغن گداخته
 

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

الانه(همین حالا، هم اکنون)

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

 
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

امن و امان-بدون بیم و هراس

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

چیله-هیرم-خاشاک

باردار-آبستن-حامله

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

خرده کاری-کار جزیی

چک و چیل-لب و لوچه

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

چوب سیگار-نی سیگار

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

پُرتابل-قابل حمل

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
چیل-آدم بد بیار

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

داشتن-مشغول بودن
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

بند آمدن-متوقف شدن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

پر افاده-متکبر-مغرور

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

پله خوردن-دارای پله بودن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

درشت-حرف زشت-دشنام

 

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

انگشت کردن-انگشت رساندن

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

حق نشناس-نا سپاس

پیش کردن گربه-راندن گربه

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

دله بازی-رفتار آدم دله

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

 
دسته پل-الک دولک

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

 

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

 

جاهل پسند-چیزی که جوان

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

خبر داغ-خبر بسیار مهم

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

تر و فرز-چست و چابک

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

اَتَر زدن-فال بد زدن

چروک-چین و شکن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

تخت پایی-صاف بودن کف پا

آزگار-زمان دراز

 

پارو-زن پیر

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

جیک-صدا-آواز

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

آب آتش مزاج(می سرخ)

آب نخوردن(درنگ نکردن)

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

پس کشیدن-به عقب کشیدن

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

تیار کردن-آماده کردن

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

جاده کوبی-راه صاف کردن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

پابوسی-زیارت

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

ذلیل‌شده

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

 

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

 

جا ماندن-فراموش شدن

ارباب حجت(اهل منطق)

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

 

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

دستِ چپ-سمت چپ

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

پیشنهاد-طرح

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

 

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

خستگی در کردن-استراحت کردن

پول چایی-انعام-بخشش

دُنگی-دانگی

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

 

نیروی انجام کاری را داشتن

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

اشتباه لپی-اشتباه لفظی
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

تنگ هم-چسبیده به هم

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

بند آوردن-متوقف کردن

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

حُقه-زرنگ و ناقلا

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

پیاله فروشی-میخانه
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

پینه زدن-وصله کردن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

خوش لباس-نگا. خوش پوش

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

دست فروشی-شغل دست فروش

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
درگاهی-آستانه

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

 

دست فرمان-مهارت در رانندگی

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

ریشو-دارای ریش بلند

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

 

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

چرس رفتن-حشیش کشیدن

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

 

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

چسبیدن-لذت دادن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

پر بدک-خیلی بد

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

تعلیمی-عصای کوچک

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت