در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
پیش بها-بیعانه
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
راست و ریس-موانع و معایب
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
خدا به رد-در پناه خدا
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
چنگول زدن-پنجه زدن
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
در دست-آماده-حاضر
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
پیه آوردن-چاق شدن
چاقالو-چاق-فربه
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
پا به رکاب-آماده ی رفتن
خال به خال-خال خال
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
زینه-پله
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
پیاله زدن-می نوشیدن
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
بی در رو-بن بست
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
تو دار-راز نگهدار
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
جفتک زن-لگد زن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
چی-چه-چیز
چشم کار کردن-دیدن
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
چیله-هیرم-خاشاک
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
ادرار کوچک-شاش
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
دو دستی-با هر دو دست
حرف بی ربط-سخن نامربوط
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
زیر سر داشتن-آماده شدن
دود-دخانیات-مواد مخدر
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
بجا آوردن-شناختن-دریافتن
باهاس-باید-بایست
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
دست دادن-پیش آمدن
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
تیر در کردن-تیراندازی کردن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
جُربزه-قدرت-توانایی
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
چشم انداز-منظره
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
رفتگر-سپور-آشغالی
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
اُرُسی(کفش)
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
جایی-مستراح-توالت
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
بی چیز-تهی دست-فقیر
ژوکر-آدم همه فن حریف
تل انبار-توده-انباشته
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
دسته-جمعیت سینه زن
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
جرینگ-صدای سکه های پول
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
در دار-دارای سرپوش
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
افسارگسیخته(سرکش)
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
دوخت و دوز-خیاطی
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
خوش انصاف-با انصاف-منصف
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
دو لبه-دارای لب کلفت
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
با دست و پا-آدم زرنگ
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
ابوقراضه-ابوطیاره
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
اقلکم(دستکم، لااقل)
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
جن زده-دیوانه
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
پا شدن-از جا برخاستن
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
روده دراز-پر حرف-وراج
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
حلال وار-به صورت حلال
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
پلاس-اثاث مختصر منزل
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
روغن زرد-روغن حیوانی
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
آدم بیمعنی-آدم بیخود
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
خاطر جمع-مطمئن
رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
جیره بندی-سهم بندی
به هم زدن-قطع رابطه کردن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
بی چیز-تهی دست-فقیر
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
رشته فرنگی-ماکارونی
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
روان کردن-از بر کردن
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
پِی-دنبال
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
خیرات کردن-چیزی را
زهره کردن-بسیار ترساندن
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
پخش-پراکنده
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
دندان تیز کردن-طمع کردن
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
جاده کوبی-راه صاف کردن
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
رم کردن-رمیدن-گریختن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
خوش قلق-رام-خوش خوی
ذِله شدن-ذله آمدن
حرف بی ربط-سخن نامربوط
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
حال کردن-لذت بردن
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
برو برگرد-چون و چرا
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
ذِله شدن-ذله آمدن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
جز زدن-ناله و زاری کردن
آتش بیباد-ظلم-می
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
بلند بالا-قد بلند
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
خیابان گز کردن-ول گشتن
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
خیس کردن-ادرار کردن به خود
دال-خمیده-کج
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
خربان-صاحب خر-خرکچی
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
جاشو-باربر
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
چاک زدن-نگا. چاک دادن
دلسردی-ناامیدی-یاس
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
جاری-زن برادر شوهر
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
برزخ شدن-ناراحت شدن
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
جگر گوشه-فرزند
بده بستان-داد و ستد-معامله
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
برزخ شدن-ناراحت شدن
زاق-چشم زاغ چشم
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
چین چینی-پر چین
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
روغن داغ-روغن گداخته
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
الانه(همین حالا، هم اکنون)
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
چیله-هیرم-خاشاک
باردار-آبستن-حامله
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
خرده کاری-کار جزیی
چک و چیل-لب و لوچه
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
پُرتابل-قابل حمل
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
چیل-آدم بد بیار
داشتن-مشغول بودن
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
بند آمدن-متوقف شدن
اوت بودن-بیخبر بودن-از مرحله پرت بودن
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
پر افاده-متکبر-مغرور
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
پله خوردن-دارای پله بودن
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
درشت-حرف زشت-دشنام
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
انگشت کردن-انگشت رساندن
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
حق نشناس-نا سپاس
پیش کردن گربه-راندن گربه
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
دله بازی-رفتار آدم دله
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
دسته پل-الک دولک
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
اَتَر زدن-فال بد زدن
چروک-چین و شکن
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
تخت پایی-صاف بودن کف پا
پارو-زن پیر
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
جیک-صدا-آواز
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
آب آتش مزاج(می سرخ)
آب نخوردن(درنگ نکردن)
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
پس کشیدن-به عقب کشیدن
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
تیار کردن-آماده کردن
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
پابوسی-زیارت
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
ذلیلشده
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
جا ماندن-فراموش شدن
ارباب حجت(اهل منطق)
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
دستِ چپ-سمت چپ
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
پیشنهاد-طرح
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
خستگی در کردن-استراحت کردن
دُنگی-دانگی
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
نیروی انجام کاری را داشتن
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
تنگ هم-چسبیده به هم
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
حُقه-زرنگ و ناقلا
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
پیاله فروشی-میخانه
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
دست فروشی-شغل دست فروش
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
درگاهی-آستانه
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
دست فرمان-مهارت در رانندگی
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
ریشو-دارای ریش بلند
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
چرس رفتن-حشیش کشیدن
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
چسبیدن-لذت دادن
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
پر بدک-خیلی بد
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
تعلیمی-عصای کوچک
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت