برگزیده

بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 119

حال کردن-لذت بردن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

به سر دویدن- با سر رفتن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

رو انداز-لحاف

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
دو دل-مردد-بی تصمیم

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

دلسرد کردن-ناامید کردن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

 

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

 

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

خوش قلق-رام-خوش خوی

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

 
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

بامبول زدن-حقه سوار کردن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

به حساب-مثلا-یعنی

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

تو پوزی-تو دهنی

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

ریختن مو-سخت وحشت کردن

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

 

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

ریزه میزه-ریزه پیزه

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

آواز دادن-خواستن

دیر چسب-دیر آشنا

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

پوز زدن-دهان زدن
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

خبر-گزارش رویداد

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

خال-نقطه ی سیاه-لکه
پوست کنده-رک و بی پرده

آخرین تحویل(قیامت)

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

 

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

 

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

 

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

الفرار(گریز، بگریز !)

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

افتاده(فروتن، متواضع)

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

امن و امان-بدون بیم و هراس

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

خواربار-ارزاق-خوراک

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

حضوری-رو در رو

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

بغداد آباد-شکم سیر

جهیزیه-نگا. جهیز

بد شیر-متقلب-بد جنس

پاکاری-شغل پاکار

پینه کردن- پینه بستن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

دوندگی-سعی و کوشش

در ثانی-ثانیا-دوم

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

پشمالو-دارای موهای بسیار

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

دله بازی-رفتار آدم دله

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

حق التدریس-مزد آموزگار

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

پابوس-زیارت

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

چشه ؟-او را چه شده ؟

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

حدمتکار-مستخدم

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

با کسی بحث و مجادله کردن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

خوره-جذام-آکله

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

بَرج-خرج های خارج از خانه

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

خوب-کافی-بسیار

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

 
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

 
آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

دیر کرد-تاخیر-تعویق

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

 
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

 

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

خوش خوراک-نگا. خوش خور

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

پول چای دادن-انعام دادن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

در دار-دارای سرپوش

چاشته بندی-ته بندی

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

پُخت-هر نوبت از پختن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

حیوونی-نگا. حیوانکی

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

دله-ظرف حلبی

چوروکیده-پر چین و چوروک

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
 

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

تن خواه-پول نقد-زر و مال

چینه-دیوار گلی

دست دوم-کار کرده-مستعمل

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

 

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

الفرار(گریز، بگریز !)

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

حبف و میل-ریخت و پاش

زیر چاق-حاضر-آماده

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

چرند گو-یاوه گو

بد شیر-متقلب-بد جنس
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

نوشته دیگر :   راهنمای کامل در مورد تاسیسات استخر ، سونا و جکوزی

 

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

خیط کردن-نگا. خیت کردن
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

آبِ کبود-آسمان

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

چموش-سرکش-یکدنده

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

راحت کردن-کشتن

خطایی-نوعیز آجر

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

تپه گذاشتن-بول کردن

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

 
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
راست روده شدن-اسهال گرفتن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

 

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

تن خواه-پول نقد-زر و مال

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

جگر-عزیز-عزیز دلم

خِرخِره-حلق-حلقوم

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

تیر در کردن-تیراندازی کردن

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

زود رنج-نازک دل-حساس

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

آبدست-ماهر-استاد

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن
چله ی تابستان-گرمای سخت

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

پا منبری-شاگرد روضه خوان

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

بد شیر-متقلب-بد جنس

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

د ِ-پس-آخر

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

 
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

رد پا-جای پا-اثر

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

دل قرصی-اطمینان

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

دلسرد کردن-ناامید کردن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

چنار امام زاده صالح-متلک بد

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

چهل منار-تخت جمشید

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

 

در هم لولیدن-توی هم رفتن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

حیوونی-نگا. حیوانکی

تو دار-راز نگهدار

انسان بودن-شریف و درست بودن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

 

خم گرفتن-فنی از کشتی

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

زیر لبی-زیر زبانی

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

بازار کوفه- بازار شام
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

خنک کردن-سرد کردن

چنگک شدن-چنگ شدن

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

 
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

زاق-چشم زاغ چشم
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

دریافت-گرفتن-ادراک

 

پیش کردن گربه-راندن گربه

چشم شور-آن که چشم زخم زند

 

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

باش !-نگاه کن-ببین

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
خط افتادن-خراش افتادن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

پیشاب-ادرار

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

حق شناسی-سپاس گزاری

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

پا بَد-بد قدم

 

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

دوا قرمز-پرمنگنات

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی
(به زبان کودکان) زخم شدن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

رشوه گیر-رشوه خوار

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

دلقک بازی-مسخره بازی
 

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

 

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

 

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

ریق افتادن-ریغ افتادن

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

 

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

جان جان-معشوق-محبوب

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

در دار-دارای سرپوش

تُف به دهن-حیرت زده
پیشنهاد-طرح

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

دُوال پا-آدم سمج

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

بند کردن-محکم کردن

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

خودسر-گستاخ-سرکش

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

 

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

خنک کردن-سرد کردن

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

دَم نقد-آماده-حاضر

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

 
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

دریافتی-حقوق

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

پیش کنار-بیضه-خایه

بیا بیا- برو برو
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

زاچ-زائو

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

چانه-گلوله ی خمیر نان

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

خط افتادن-خراش افتادن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

این سفر(این بار)

 

چوب خوردن-تنبیه شدن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

پکاندن-ترکاندن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

اجباری(خدمت سربازی)

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

 

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن
تلکه بند شدن- تلکه کردن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

راه اندازی-راه انداختن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

 

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

تحصیل کرده-درس خوانده

زبیل-آشغال-زباله

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن