برگزیده

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 178

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

ریق افتادن-ریغ افتادن

 

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

 
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

دومندش-دوم از آن

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

اهل دود-سیگاری

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

دنیا آمدن-زاده شدن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
 

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

زرد گوش-بی رگ-ترسو

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

بسیار دلواپس و نگران بودن
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

 

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

دور برد-دارای برد زیاد

بقچه بندی-ران چاق

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

 

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

 
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

تر دماغ-سرحال-شنگول

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

دزدی گرگی-دله دزدی

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

پا به رکاب-آماده ی رفتن

دور برد-دارای برد زیاد

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

چل مرد-مرد کوتاه قد

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

بخار-توانایی-شایستگی
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

افتاده(فروتن، متواضع)

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

خودفروش-فاحشه-خائن

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

 
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

دهنه سرخود-بی بند و بار

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

خم شدن-دولا شدن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

پیگرد-پی گیری-تعقیب

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

چارخانه-شطرنجی

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

خروار-کنایه از مقدار زیاد

تیار-درست و آماده

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

خیره-بی شرم-پر رو

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

آمده(شوخی و لطیفه)

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

چانه لغ-نگا. چانه شل

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

دک و پوز-دهان و لب و دندان

درز را آب دادن-از راه به در شدن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

باب شدن-معمول و رایج شدن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

دو پولی-کالای بی ارزش

رفتگار-رفتنی-مردنی

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

 

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

بی در رو-بن بست

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

 

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

 

اجباری(خدمت سربازی)

پخته-با تجربه-دنیا دیده
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

چس خوری-خست-بخل

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

چهار دستی-فراوانی

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

با کسی بحث و مجادله کردن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

حضرت عباسی-راست و درست
پینکی رفتن-چرت زدن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

دو دل-مردد-بی تصمیم

بچه افتادن-سقط شدن جنین

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

آی زرشک-آی زکی

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

چو-شایعه

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

آبدست(ماهر، استاد)

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

 
چو-شایعه
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

حکیم جواب کرده-یتیم

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

پس افتاده-بچه ی کسی

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

تاب بازی-بازی کردن با تاب

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

 

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

رده-حرف زشت یا نامربوط

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
 

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

چیز خور-مسموم شده

 

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

خرسک-نوعی فرش

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

دست کردن-دست فرو بردن

بر پا شدن-ایجاد شدن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

دله دزدی-عمل دله دزد

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

پُر توپ-خشمگین

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

چین چین-پر از چین

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

ادا اصول(ادا اطوار)

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

درآمد-عایدی
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

خرسک-نوعی فرش

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

اُرُسی-کفش

بابا غوری-نابینا-کور

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

 

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

 

تحصیل کرده-درس خوانده

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

پکاندن-ترکاندن

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

دستکاری-دست بردن در چیزی

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

 

ریغ-مواد درون امعا و احشا

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

خر بی یال و دم-احمق-نادان

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
 

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
بچه افتادن-سقط شدن جنین

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

 

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

بی سکه-بی اعتبار

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
پیه سوز- پی سوز
ازرق-چشم زاغ

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

انگشت‌شمار-کم-معدود

دبه-ظرف-کوزه

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

تو به تو-گوناگون-لا به لا

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

اُق زدن-بالا آوردن

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

چانه-گلوله ی خمیر نان

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

چین چین-پر از چین

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
با اشتها-متمایل به غذا
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

این سفر(این بار)

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

دیگ به سر-لو لو

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

زُل-خیره

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

حلال زاده-پاک و نجیب

 

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
زوزه کشیدن-آواز برآوردن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

خسارت دیدن-زیان دیدن

خوش قلق-رام-خوش خوی

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

بخت-شانس-اقبال-شوهر

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

دوبل-دو برابر

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

 

زرت و زورت-زرت و پرت

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

پول چای دادن-انعام دادن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

 

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

روغن زرد-روغن حیوانی

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

چُرت-خواب کوتاه

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

بدلی-تقلبی-جنس بد

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

 

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

اهل دود(سیگاری)

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

خرجی-پول لازم برای گذران روز

 

حی و حاضر-آماده

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

 

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

 

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

بند کردن-محکم کردن

پیله-مو

چاقالو-چاق-فربه

پس نشستن-عقب نشینی کردن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

چار چشم-کسی مه عینک می زند

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

 
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

 

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

خبرنگاری-کار خبرنگار

ترک بیلمز-آدم نادان

 
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
خانه به دوش-بی خانمان-آواره

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

دو شاخ-دارای دو شقه

از ته دل(از سر صدق و صفا)

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

خاکروبه-زباله-آشغال

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
چنگول زدن-پنجه زدن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

چنار عباس علی-متلک بد

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

چَکی-وزن نکرده-یک جا

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
خواب و خوراک-خورد و خواب

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

 
از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

جگرکی-جگر فروش

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

اهل آن کار (کار بد)

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

بی رگ-بی غیرت-بی حس

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف
فرض کنیم که

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

جملگی-تمامن-سراسر

 
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

زحمت کشیدن-کار کردن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

دوسیه-پرونده

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

باد گلو زدن-آروغ زدن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

چُرت-خواب کوتاه

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
پَلِه-پول

تپق-گرفتگی زبان

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

جان جان-معشوق-محبوب

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

خبره-ماهر-استاد

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

حق دادن-تایید کردن

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

ذوق زده-بسیار خوش حال

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

 

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

 

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

 

آخرین تحویل(قیامت)

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

 
دست زدن-لمس کردن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

بوی نا-بوی ماندگی

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

دو پولی-کالای بی ارزش

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

دستی-به عمد-از روی تعمد

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

خرج تراشی-هزینه درست کردن

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)