برگزیده

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 176

آلکلی-معتاد به الکل

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

بیا بیا- برو برو

حجله خانه-اتاق شب زفاف

حُقه-زرنگ و ناقلا
بسیار دلواپس و نگران بودن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

 

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

بَزک-آرایش-چسان فسان

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

حرص خوردن-عصبانی شدن

 

داو-نوبت بازی

 

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

زار-کوتاه شده ی زایر

حق دادن-تایید کردن

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

خم شدن-دولا شدن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

باجه-جای بلیت فروشی

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

تو پوزی-تو دهنی

 

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

 

خواهر خوانده-دوست صمیمی

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
 

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

 

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

آخرین تحویل(قیامت)

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن
 

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

جسته دوزی-نوعی دوختن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

 

افتادن بچه-سقط شدن جنین

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

دو به هم زن-دو به هم انداز

 

پاچین-دامن زنانه

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

دیر کردن-تاخیر کردن

آکَل(آقای کربلایی)

روان کردن-از بر کردن
 

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

تخم جن-حرام زاده

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

 

چارخانه-شطرنجی

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
آن سفر-آن بار-آن دفعه

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

 

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

اوضاع احوال-وضع و حال

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

چار طاق-به طور کامل

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

 

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

خم شدن-دولا شدن

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

پشه کوره-پشه ی ریز

 
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

دایی اوغلی-پسر دایی

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

حدمتکار-مستخدم

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

 

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

 

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

ریز-خرد-کوچک

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

دست دادن-پیش آمدن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

آهو چشم-معشوق-شاهد

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

بیرون رفتن-به توالت رفتن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

تراشیده شدن-لاغر شدن

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

پیش کنار-بیضه-خایه

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

تپلی-گرد و چاق

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

پینکی رفتن-چرت زدن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

 

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
 

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

خرده قرض-بدهی اندک

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

خنک کردن-سرد کردن

بَرج-خرج های خارج از خانه

باد گلو زدن-آروغ زدن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

بُراق-خشمگین-عصبانی

 

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

از جگر گذشتن-نامردی کردن

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

حهاز-کشتی بزرگ

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

آکله فرنگی(سیفلیس)

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

تند و تیز- تند تیز

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

بنا-قرار

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

چندر غاز-پول بسیار کم

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

تل انبار-توده-انباشته

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

دزد و دغل-نادرست و مکار

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

انگشت کردن-انگشت رساندن

دوره-مهمانی-زمانه

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

 

بی معنی- بیخود

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

تخت سینه-وسط سینه

تب و تاب-سوز و گداز
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

خلاف-جرم

 

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

چپو شدن-غارت شدن

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

 
بچه افتادن-سقط شدن جنین
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

دلجور-همدل

خرکچی-چارپادار

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

چوق-چوب-تومان

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

دور دست-جایی دور

دستِ راست-سمت راست

بیا بیا- برو برو
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

خاله خرسه-دوست نادان

تاریخچه-تاریخ مختصر

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

حق شناسی-سپاس گزاری

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

به چشم-اطاعت می شود

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

خش افتادن-خراش افتادن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
پُر توپ-خشمگین

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

 

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

 
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

اجاق-دودمان

تنبل خان-تن پرور

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

پایین دست-طرف پایین

 

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

 
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

چو-شایعه

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)
افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

حاشیه دار-کناره دار

 

خالی بند-چاخان-دروغ گو

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

خایه دار-با جرات-شجاع

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

 

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

 

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

حرف شنو-سر به را-مطیع

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

چاره ساز-خداوند

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

دزد و حیز-نادرست و مکار

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

تردستی-مهارت-شعبده بازی

آب به چشم آمدن-طمع کردن

 

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
بادپا-تند رو-تیز تک

آزگار(زمان دراز)

احتیاطی(نجس، ناپاک)

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

بار و بنه-وسایل سفر

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

پر بدک-خیلی بد

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

پله خوردن-دارای پله بودن

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

پیمانی-استخدام غیر رسمی

 

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

بی در رو-بن بست

دنباله رو-پی رو-مقلد

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

 

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

حق البوق-رشوه

پیشنهاد-طرح

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

چرک-کثیف

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

بد گل-زشت-بد ترکیب

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

زمخت-درشت-ناهنجار

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

چرک-کثیف

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

رفتگار-رفتنی-مردنی

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

خرده کاری-کار جزیی

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

آب نخوردن-درنگ نکردن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

آتشِ بسته(طلا)

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

چار سر-حرف مفت-متلک

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

تریاکی-معتاد به تریاک

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
خجالت زده-شرم زده-شرمگین

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

خروس خوان-هنگام سحر

دست خوش !-آفرین

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

جار-چلچراغ-شمعدان

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

داماد-مرد تازه زن گرفته

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

بیرون رفتن-به توالت رفتن

ته نشست-رسوب

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

راست راستی-حقیقتن-واقعن

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

تُف کار-بچه باز

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

 

دو دو کردن-دویدن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

خالی بند-چاخان-دروغ گو

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

خودخوری-حالت خودخور

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

خود را بستن-پول دار شدن

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

تخم چشم-مردمک چشم

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

دانه دانه-یک یک

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

ازدست‌رفته(عاشق)

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

خایه-بیضه-جرات

بَر و بیابان-دشت و صحرا

تعریفی-قابل توجه-عالی

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

چین و خم-پیچ و تاب

 

در دار-دارای سرپوش

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

حرف-سخن-گفتار-کلام

بی پرده-رک و صریح-آشکار

 

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

خبر-گزارش رویداد

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

دیر چسب-دیر آشنا

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

از دست دادن(گم کردن)

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

دُوال پا-آدم سمج

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
پاشیر-گودال پای شیر آب

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

توجیهی-برنامه های توضیحی

رگ ترکی-تعصب نژادی

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

زیر جلکی-پنهانی

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

چای صافی-نگا. چای صاف کن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

 

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

 

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

زیر سر داشتن-آماده شدن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

حساب کردن-پرداختن خرج

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

رفتگار-رفتنی-مردنی

چوب سیگار-نی سیگار

خدابیامرزی-درخواست بخشش

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

بارانداز-جای پیاده کردن بار

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

زیر جامه-زیر شلواری

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

جز و ولز-نگا. جز و وز

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

دو پا-انسان

 

پاتی کردن-باد دادن خرمن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

 

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

دانه دانه-یک یک

زاهرو-دالان-سرسرا

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

 

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

زبان پس قفا-نوعی گل است

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

ترکه-آدم باریک و بلند

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد