دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
ریزه میزه-ریزه پیزه
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
دو زاری-سکه ی دو ریالی
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
بسیار دلواپس و نگران بودن
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
پول و پله-پول
دولت منزل-دولت سرا
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
چشمه-نوع-قسم
ذِله کردن-ذله آوردن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
خرابکار-اخلالگر-تروریست
چایمان-سرما خوردگی
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
بخار-توانایی-شایستگی
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
چس خور-آدم خسیس-بخیل
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
آخش درآمدن-از درد نالیدن
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
دهن دره-خمیازه
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
خوش خوراک-نگا. خوش خور
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
چرک-کثیف
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
زنیکه-زنکه
چتوَل-یک چهارم
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
روده دراز-پر حرف-وراج
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
آتشی(تندخو، زودخشم)
جیغ و داد-داد و فریاد
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
پیه آوردن-چاق شدن
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
چندر غاز-پول بسیار کم
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
اُق زدن-بالا آوردن
چنگ انداختن-چنگ زدن
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
تا-توانایی
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
اشک خنک-گریهی ساختگی
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
دو دو کردن-دویدن
زیر گرفتن-زیر کردن
تل انبار-توده-انباشته
دق مرگ-دق کش
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
روغنی-آلوده به روغن
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
پر و بال-امکان-فرصت
رودرواسی-رودربایستی
خوشایند-مطبوع-پسندیده
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
برادر تنی-برادر حقیقی
آب سیر(جانور خوشرفتار)
ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
بی پرده-رک و صریح-آشکار
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
زور-اجبار-الزام
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
چاشته بندی-ته بندی
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
خودخوری-حالت خودخور
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
پا سوز-عاشق شیفته
فرسوده و خراب شدن
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
دبه-ظرف-کوزه
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
باجی-خواهر-زن ناشناس
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
بَهمان-فلان
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
پیش بینی کردن کار یا شخصی
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
دهن-واحد آواز خواندن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
دبه-ظرف-کوزه
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
برده خورده-ملاحظه-پروا
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
چرک و خون-چرک آلوده به خون
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
چشم خوردن-نظر خوردن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
چیز فهم-عاقل و فهمیده
جبهه-میدان جنگ
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
اجاق-دودمان
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
آکله فرنگی(سیفلیس)
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
حبه ی انگور-دانه ی انگور
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
ددر رفتن-بیرون رفتن
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
ذِله کردن-ذله آوردن
جزوه-کتابچه-دفترچه
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
چَک-سیلی-کشید
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
آخرین تحویل-قیامت
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
اشک خنک-گریهی ساختگی
پخش-پراکنده
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
چس خور-آدم خسیس-بخیل
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
تنگاب آمدن-به جان آمدن
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
زیر جلی-پنهانی-آهسته
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
خاطر داشتن-به یاد داشتن
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
چماق-چوبدست-گرز
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
تت و پت-لکنت زبان
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
دلداری دادن-تسلی دادن
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
آیینهی اسکندری(آفتاب)
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
چارچار زدن-بی حیایی کردن
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
آبِ سیاه(نیمه کوری)
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
بند کردن-محکم کردن
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
چراغان شدن-جشن گرفتن
حاضر و آماده-آماده
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
خودرو-آن چه بی اسب رود
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
پر گو- پر چانه
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
ارزانی-بخشیدن-دادن
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
پشم علیشاه-درویش بی قدر
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
ازرق(چشم زاغ)
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
خلق الله-مردم
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
توجیهی-برنامه های توضیحی
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
دست پیش-گدا
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
دو لبه-دارای لب کلفت
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
پینه-وصله-پوست سخت شده
زنانه-ویژه ی زنان
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
جهیزیه-نگا. جهیز
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
تپه ماهور-زمین ناهموار
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
ذِله شدن-ذله آمدن
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
چانه لغی-راز داری نکردن
تمام و کمال-کامل-به تمامی
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
حجله خانه-اتاق شب زفاف
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
حساب سوخته-بدهی قدیمی
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
بار و بنه-وسایل سفر
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
تته پته-لکنت زبان
پیه سوز- پی سوز
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
دَم نقد-آماده-حاضر
اُق زدن(بالا آوردن)
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
استخواندار-محکم-بااراده
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
دال به دال-پشت سر هم
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
روغن زرد-روغن حیوانی
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
دزدی گرگی-دله دزدی
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
اشک کوه(یاقوت، لعل)
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
راست راستی-حقیقتن-واقعن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
حلال زاده-پاک و نجیب
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
آکله فرنگی-سیفلیس
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
چله ی زمستان-سرمای سخت
بر وفق-مطابق-موافق
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
زار-نا به سامان-خراب-بد
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
درشت-حرف زشت-دشنام
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
حیوونی-نگا. حیوانکی
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
جیش-ادرار در زبان کودکان
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
پنج تن آل عبا- پنج تن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
تر و فرز-چست و چابک
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند
پر و بال-امکان-فرصت
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
چنگول زدن-پنجه زدن
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
ریز-خرد-کوچک
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
از ته دل-از سر صدق و صفا
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
آب نخوردن-درنگ نکردن
دان دان-متفرق و پراکنده
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
دود-دخانیات-مواد مخدر
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
آدم ثانی-حضرت نوح
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
خوب-کافی-بسیار
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
باهاس-باید-بایست
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
چرب دست-ماهر-زبر دست
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
حمله کردن-یورش بردن
ذوق زده-بسیار خوش حال
روغنی-آلوده به روغن
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
آینهی دست-تیغ و خنجر
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
چروک-چین و شکن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
حرف پوچ-سخن بی معنی
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
چرک کردن-عفونت کردن زخم
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن