برگزیده

لیست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه و بازار فارسی قسمت یازدهم

انگشت کردن-انگشت رساندن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

 

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

چانه-گلوله ی خمیر نان

پا شدن-از جا برخاستن

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

چک و چانه-کنایه از دهان

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

 
آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز
تحصیل کرده-درس خوانده
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

درق دروق-درق درق

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

درگاهی-آستانه

تلمبار- تل انبار

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

دله دزدی-عمل دله دزد

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

بر ملا شدن-آشکار گشتن

 

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

حمله گرفتن-غش کردن

 

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

دان دان-متفرق و پراکنده

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

 

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

چار چشم-کسی مه عینک می زند
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

دبنگ-احمق-کودن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

خودفروش-فاحشه-خائن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

دایی قزی-دختر دایی

 

راه اندازی-راه انداختن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

خِر-حنجره-گلو

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

جا ماندن-فراموش شدن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

دست بده داشتن-بخشنده بودن
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

خِل-خلط بینی

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

دندان-گاز

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

 

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

حرص خوردن-عصبانی شدن

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

راه اندازی-راه انداختن

ختم شدن-پایان گرفتن

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

چُغُل-سخن چین

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

آفتاب به آفتاب-هر روز

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

افسارگسیخته-سرکش

راست رو-رو به رو-مقابل

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

پیش پیش-جلو جلو

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

بد قماش-بد جنس-خبیث

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

آبِ دندان(حریف ساده)

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

اله و بله-چنین و چنان

 

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

 

دندان عاریه-دندان مصنوعی

خبره-ماهر-استاد

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

خم گرفتن-فنی از کشتی

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

ترش ابرو-عبوس

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

ادا اصول-ادا اطوار

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

خم گرفتن-فنی از کشتی

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

 

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

آبِ خشک-آب بسته

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

داوطلب-خواستار-نامزد

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

حاجی ارزانی-گران فروش

تپق-گرفتگی زبان

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

بز دل-ترسو

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

دله بازی-رفتار آدم دله

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

تن خواه-پول نقد-زر و مال

چپری آمدن-زود آمدن

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

رو نشان دادن-چهره نمایاندن
از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

 

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

خاک بر سری-بی آبرویی

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

جز زدن-ناله و زاری کردن

تنبل خان-تن پرور

 

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

آبِ کبود-آسمان

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

چراغ الله-نگا. چراغ

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

زیر گرفتن-زیر کردن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

آهو چشم-معشوق-شاهد

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

خوش رو-زیبا-خندان

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

جار-چلچراغ-شمعدان

حساب سوخته-بدهی قدیمی

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

انگشت کردن-انگشت رساندن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

دله دزدی-عمل دله دزد

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

دیگ به سر-لو لو

 

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

پر و پخش-پراکنده

برچسب زدن-تهمت زدن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
پیش بینی کردن کار یا شخصی

بار سرکه- ترش ابرو

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

چپ رو-تند رو
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

خود را خوردن-رنج بردن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

 
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

چوبدار-گله دار-گوسفند دار
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

خربان-صاحب خر-خرکچی

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

الانه(همین حالا، هم اکنون)

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

خاله وارَس-آدم فضول

 

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

جاهل-جوان-نادان

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

کسی را اذیت و آزار کردن

خلاص-تمام شد-مُرد

از جگر گذشتن-نامردی کردن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

نوشته دیگر :   لیست بهترین غذاهایی که خیلی راحت و زود آماده می شن !

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

دو دستی-با هر دو دست

تو دوزی-دوختن از درون

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

پشمالو-دارای موهای بسیار

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

بی معنی- بیخود

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

خودخوری-حالت خودخور

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

جا-رختخواب-بستر

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

بند-ریسمان-طناب-رشته

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

ریق زدن-ریغ زدن

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

زاچ-زائو

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

با متانت-با وقار

جیش-ادرار در زبان کودکان

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

افسارگسیخته-سرکش

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

کسی را اذیت و آزار کردن

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

جاری-زن برادر شوهر

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

دوش فروش-ربا خوار

دک و دنده-بالا تنه

در دست-آماده-حاضر

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

دقه-دقیقه

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)
چرند اندر چرند-پرت و پلا

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

چوغ-چوب

اشک تمساح-گریه ی دروغین

الانه(همین حالا، هم اکنون)

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 

زن بردن-همسر گرفتن مرد

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

پرند-حرف بی هوده

رشته فرنگی-ماکارونی

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

تر دست-ماهر-شعبده باز

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

 

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

 

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

 

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

اُق زدن-بالا آوردن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

افتاده-فروتن-متواضع

باب-مرسوم-معمول

خنگ-نادان-ابله-کودن

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

رنگ شدن-گول خوردن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

حالی کردن-فهماندن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

دراز کش-افتاده-خوابیده

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

در چاه افتادن-فریب خوردن

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

چلو-برنج آب کشیده

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

 

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

جگری-به رنگ جگر

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

بکن نکن-امر و نهی

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

دلمه شدن-بسته شدن

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

حرف بی ربط-سخن نامربوط

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

اجاق-دودمان

جا دار-وسیع-فراخ

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

بچه ی-اهل ِ

چپو شدن-غارت شدن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

خاکروبه-زباله-آشغال

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

چِخ کردن-راندن سگ

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

پات-بی آبرو-بی تربیت

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

ارباب حجت(اهل منطق)
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
 

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

چرکوندی-لکه دار کثیف
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

به سر دویدن- با سر رفتن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

بنا بودن-قرار بودن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
حمله-بیماری غش-صرع

پا-حریف

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

زهکونی-اردنگی-تیپا

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

ترید- تلیت
بلا نسبت-دور از جانب شما

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

بدلی-تقلبی-جنس بد

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

بده اون دستت-آی زکی !
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
بد اخم-عبوس و ترشرو

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

 

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

د ِ-پس-آخر

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

روده دراز-پر حرف-وراج

خالی خالی-بدون چیز دیگری

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

چلو-برنج آب کشیده
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

 

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

آبِ خشک(آب بسته)

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

درز گرفته-کوتاه کرده
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

دردسر-گرفتاری-سرگردانی
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

داشتن-مشغول بودن

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

کسی را اذیت و آزار کردن

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

چرس رفتن-حشیش کشیدن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

بید خورده-کهنه و فرسوده

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

چیله-هیرم-خاشاک

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

پر و پاچه-پا-پاچه

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

چرک و خون-چرک آلوده به خون

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

خر بی یال و دم-احمق-نادان
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

خط افتادن-خراش افتادن

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

 

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

پیش کردن-راندن به جلو

 

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

آشغالی-سپور

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

ادرار بزرگ-مدفوع

افتاده-فروتن-متواضع

 

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

چارلا-چهار لا-چهار تو
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

حضوری-رو در رو

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

آهو چشم-معشوق-شاهد

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

حرف گوش کن-حرف شنو

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

خیرات کردن-چیزی را

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

 
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

زیر لبی-زیر زبانی

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن