اعلان جنگ
آنچه آمد، در اثبات اين مدعا بود كه قبايل هر يك به مثابهي يك دولت بودند و روابط پيامبر با آنها، بخشي از روابط بينالمللي ايشان محسوب ميشد. شبه جزيره عربستان شامل بخشهاي نجد،10 حجاز، يمن، عدن، حضرموت و يمامه ميشد. در حجاز بجز شهرهاي مكه، مدينه و طائف، بقيهي مناطق مسكوني اعراب، در اختيار قبايل بود و در شهرهاي نامبرده نيز نظام قبيلهاي حاكم بود.11
مكه در ميان مناطق قبايل نشين حجاز موقعيت خاصي داشت. وجود يك چشمهي هميشگي آن را قابل سكونت كرده بود؛ اما از همه مهمتر، وجود خانهي كعبه كه از قداست خاصي برخوردار بود، اهميت اين شهر را دو چندان كرده بود؛ زيرا علاوه بر جنبهي معنوي آن، به دليل حرام بودن جنگ در حرم، اين شهر از امنيت و آرامش خاصي برخوردار بود. شهر مكه به عنوان يك واحد مستقل سياسي براي خود كشوري آزاد بود كه سيادت آن در دست قريش بود. قريش با در دست داشتن كعبه، بر تعداد زيادي از قبايل عرب نفوذ كامل داشتند؛ زيرا در كعبه 360 بت نصب شده بود كه هر كدام متعلق به يك قبيله بود و قريش عهدهدار نگهداري بتها و تأمين وسايل و راههاي آمد ورفت زوار بودند.12
طائف نيز شهري ييلاقي بود وگفتهاند ييلاقگاه اشراف مكه بوده و تحت نفوذ يك قبيله يعني بنيثقيف بوده است.
شهر يثرب (مدينه) نيز از دو قبيلهي اوس، و خزرج و سه طايفهي يهودي تشكيل شده بود و ديگر قبايل نيز در بيابانها به سر ميبردند.
آن طوري كه مورخان و سيرهنويسان عرب نوشتهاند، قبايل عرب ساكن در جزيرة العرب، مقارن ظهور اسلام، فاقد دولت واحد مقتدر مركزي بوده و هر قبيلهاي تشكل و نظام اداري ـ اجتماعي خاص خود را داشت. واحدهاي قبيلهاي به صورت دولتهاي كوچك محلي كه شباهت به نظام ملوك الطوايفي داشتند، نظام اجتماعي و سياسي خود را اداره ميكردند. در واقع هر قبيلهاي به صورت جامعهاي سياسي بود و از عناصر عمده تشكيلدهندهي دولت (جمعيت متشكل، قدرت سياسي و نوعي حكومت) برخوردار بود و سرزمين قبيله نيز گاه شناور و گاه به صورت ثابت و طبق اراده شيخ تعيين ميگرديد”.
با توجه به نظام ويژهي قبيلهاي حاكم بر جزيرة العرب، پيامبر استراتژي برقراري روابط حسنه با تمام واحدهاي سياسي قبيلهاي را در پيش گرفت و كوشيد همهي قبايل را تحت نظام سياسي واحد گرد آورد. بجاست كه نقطهي آغاز ديپلماسي پيامبر پس از تشكيل حكومت اسلامي در مدينه را خود پيمان مدينه بدانيم. گرچه در اين پيمان، توجه اساسي بر شكلگيري روابط و ساماندهي نظام سياسي در داخل حكومت اسلامي معطوف شده، اما با وجود آن، اصول روابط خارجي پيامبر را حداقل در برخي موارد مانند يهوديان نيز تبيين كرده است. در اين پيمان، روابط مسلمانان با يهوديان، بر اصل احترام متقابل، آزادي در عقايد و آداب و سنن، عدم تعرض به يكديگر، عدم همپيماني با دشمنان يكديگر، و بالاخره همكاري با طرفهاي قرارداد در صورت مورد حمله قرار گرفتن، استوار گرديده بود.13
در روابط با مكه، پيامبر با توجه به مفهوم آيه جهاد، (حج/38ـ 40) سياست “اعمال فشار” بر مكه را كه او و يارانش در گذشته تحت فشار و اذيت آنان قرار گرفته بودند و هنوز هم ادامه داشت، در پيش گرفت. سياست پيامبر در اينجا بر محاصرهي اقتصادي مكه به منظور ايجاد تغيير در سياستهاي خصمانه قريش متمركز شده بود. همچنين پيامبر با اعزام دستههاي مسلح به مسير كاروانهاي تجارتي مكه، قدرت و نيروي رزمي و تهاجمي دولت مدينه را به نمايش ميگذاشت. ميتوان گفت هدف از اين سياست، درگيري و جنگ نبوده است؛ زيرا در سريههايي كه رسول خدا اعزام فرمود، هيچ درگيري در نگرفت و بلكه در همهي موارد، دو گروه بدون هيچ گونه درگيري و به صورت مسالمتآميز از يكديگر جدا شدند و تنها در يك مورد در سريه عبيدة بن حارث، سعد بن ابي وقاص به سوي دشمن تير انداخت.
ديپلماسي پيامبر پس از سال پنجم هجري تحرك بيشتري پيدا كرد؛ چون پيامبر در اين زمان ابتكار عمل را در دست گرفته و روابط با قبايل عرب را كه تا كنون حاكميت مدينه را نپذيرفته بودند، سرعت بخشيد. اولين هدفي كه پيامبر در اين مرحله انتخاب كرد و بسيار مهم و استراتژيك بود، ايجاد رابطهي دوستانه با مكه بود كه مهمترين شهر در تمام سرزمينهاي عربي به شمار ميآمد. پيامبر، اولين تماس سياسي را از طريق بديل بن ورقاي خزاعي با قريش برقرار كرد و به آنان چنين پيام فرستاد: “ما براي جنگ با كسي نيامدهايم براي عمره آمدهايم قرشيان از جنگ به جان آمدهاند و اگر خواهند مدتي معين كنيم و مرا با ديگران واگذارند كه اگر دين من غلبه يافت و اگر خواستند بدان درآيند و اگر نخواهند، به خدايي كه جان من در فرمان اوست با آنها در كار دين خويش جنگ ميكنم تا جان بدهم يا فرمان خداي روان شود.”14
پس از اين پيام، تبادل هياتها و گفتگو براي دستيابي به راهكاري غير از جنگ آغاز شد. اين گفتگوها بسيار حساس و مهم تلقي ميشد و دو طرف كه در گذشته همواره در حالت جنگي بسر ميبردند و تا آن زمان دو جنگ بدر و احد را پشت سر گذاشته بودند، براي نخستين بار زبان ديپلماسي را بر شمشير ترجيح دادند. پيامبر در انتخاب روابط مسالمتآميز با قريش پيشگام بود. او ه
مان طوري كه در مدينه بر موضع غير جنگي پافشاري داشت، در حديبيه نيز تا آخر از آن دفاع كرد و مانع از بروز تشنج و تيرگي روابط گرديد; از اين رو برخي محققان اسلامي واقعهي حديبيه را در رديف “مغازي” نشمرده و گفتهاند: “واقعهي حديبيه يا صلح حديبيه يك امر سياسي، ديپلماتيك و دورانديشانه بود و به هيچ صورت نميتوانست غزوه باشد.”15
نتايجي كه از پيمان صلح حديبيه به دست آمد، بسيار مهم و حياتي بود؛ به طوري كه خداوند در بزرگداشت آن، سورهي فتح را نازل كرد و به پيامبرش مژدهي پيروزي بزرگي را داد: “إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا” (فتح/1). اين پيمان دستاوردهاي زير را براي مسلمانان در پي داشت:
1ـ امنيت ده ساله كه فرصتي را براي فعالتر شدن سياست پيامبر در ساير نقاط فراهم ميكرد;
2ـ به رسميت شناخته شدن اقتدار سياسي پيامبر و دولت او در مدينه;
3ـ ايجاد روابط مستقيم با مردم مكه و دعوت آنان به اسلام;
4ـ جدا كردن قريش از همپيمانان يهودي آن;
5ـ افزايش قدرت سياسي ـ نظامي مسلمانان;
6ـ مهار كردن خطرهاي قريش عليه قبايلي كه تا كنون از ترس قريش فرصت نزديك شدن به پيامبر را نداشتند;
7ـ اجازهي ورود به مكه براي انجام دادن مراسم حج.
اوج موفقيت ديپلماسي پيامبر در ارتباط با قبايل را در سال نهم هجري ميتوان ديد كه نمايندگان طوايف مختلف عرب از هر سو براي بيعت و انعقاد پيمانهاي سياسي به حضور وي در مدينه آمدند. در اين سال، بيش از سي هيات از طوايف مختلف عرب كه بيشترشان از اعراب جنوب و مسيحي و يهودي و زرتشتي بودند، نزد پيامبر آمدند. روش پيامبر در جذب قبايل بر اصل آسانگيري و حفظ موقعيت اجتماعي سران قبايل مبتني بود.
دولت پيامبر داراي تمامي عناصر موجدهي دولت بود. پيامبر جمعيت مدينه را خوب ميشناخت. دو قبيلهي عرب اوس و خزرج، پايههاي اساسي جمعيت شهر را تشكيل ميدادند و در كنار اين دو قبيله، سه طايفهي يهودي زندگي ميكردند: بني قينقاع، بني نضير و بني قريظه كه اقتصاد شهر در دست آنها بود. يهوديان نسبت به اعراب از تمدن، فرهنگ و مذهب پيشرفتهتري برخوردار بودند.
يهوديان مردمي آگاه، هوشيار، و فريبكار بودند كه ميتوانستند سودمندترين ياران و يا خطرناكترين دشمنان پيامبر باشند؛ لذا پيامبر براي جلب همكاري آنان بسيار كوشيد و توانست يك جمعيت متشكل را در مدينه پديد آورد.
براساس حاكميت، پيامبر ميبايست مدينه را به شكل يك پايگاه اجتماعي، اقتصادي و مذهبي استوار در آورد و در آن يك رژيم سياسي نيرومند را براساس مكتب اسلام برقرار سازد؛ لذا پيامبر يك منشور اساسي براي اجتماع يثرب براساس اسلام مدون ساخت تا حدود اجتماعي و حقوق افراد، گروهها، طبقات جامعه و اقليتها و سياست داخلي و خارجي مشخص گردد.
روابط با مسيحيان نجران
ديپلماسي پيامبر در برخورد با مسيحيان نيز در راستاي دعوت به آيين جديد بوده است. براي اين منظور، پيامبر نامهاي با اين مضمون به اسقف نجران نوشت:
به نام خداي ابراهيم و اسحاق و يعقوب. از محمد، پيامبر خدا به اسقف نجران. خداي ابراهيم و اسحاق و يعقوب را ستايش ميكنم و شماها را از پرستش بندگان، به پرستش خدا دعوت مينمايم. شما را دعوت ميكنم كه از ولايت بندگان خدا خارج شويد و در ولايت خدا وارد آييد؛ و اگر دعوت مرا نپذيريد، بايد به حكومت اسلامي ماليات بپردازيد. در غير اين صورت، به شما اعلان خطر ميشود.16
اسقف نجران پس از خواندن نامه، موضوع را در شوراي كليسا مطرح كرد و تصميم گرفته شد يك هيأت نمايندگي به مدينه بفرستد تا با پيامبر گفتگو كنند. شرح گفتگوهاي آنان با پيامبر چنين است:
ــ پيامبر: “من شما را به وحدانيت خداوند و نيايش به پرستش او و تسليم در پيشگاهش و اطاعت از دستورهاي او فرا ميخوانم.”
ــ نمايندگان نجران: “چنان كه مقصود از اسلام، ايمتن به پرستش خداي يگانهي هستي باشد، قبل از اين، ما ايمان آورده و به فرمانهاي يگانه آفريدگار جهان عمل مينماييم.”
ــ پيامبر: “مكتب اسلام، نشانههايي دارد كه برخي از اعمال شما، آن علايم را نشان نميدهند؛ و بيانگر آن است كه هنوز به حقيقت اسلام روي نياوردهايد؛ از جمله معتقدات شما، پرستش صليب، خوردن گوشت خوك و قائل شدن فرزند براي خداوند يكتاست كه با روح حاكم بر اسلام سنخيت ندارد.”
ــ نمايندگان نجران: “او در نگاه ما خداست؛ و چون مردگان را زندگي ميبخشيد و بيماران را شفا ميداد و از گل پرندهاي ساخت و به پرواز درآورد كه همگي حاكي از آن است كه او خالق يكتاست.”
ــ پيامبر: “چنين نيست؛ زيرا كه خالق شما، بندهي خدا و مخلوق اوست كه به فرمان خداي يگانه در رحم مريم قرار داده شد.”
ــ يكي از نمايندگان: “درست است كه او فرزند خداست؛ چون كه مادرش مريم، بدون آنكه به زوجيت كسي درآيد، او را زاييد؛ بنابر اين، پدرش همان خداي عالميان است.”17
پس از آنكه نمايندگان نجران از نتيجهي مذاكرات با پيامبر متقاعد نشدند، راه مباهله را به وي پيشنها نمودند و متذكر شدند كه دروغگو را لعن كنند و هلاك وي را از خداوند، درخواست نمايند. در اين زمان، پيك وحي، آيه مباهله را به پيامبر نازل كرد و او را مأمور ساخت تا با آنهايي كه در روند گفتگوي همراه با مجادله پيرامون خدا و آيين توحيد، با وي زير بار حق نميروند، مباهله كند.
در مباهله، وقتي آنها احساس خطر كردند، عقب نشيني نموده و تعهد كردند كه نسبت به حكومت اسلامي وفادا
ر باشند و با دشمنان همكاري ننمايند و هر ساله، ماليات بپردازند.18 اين برخورد، نشان ميدهد كه پيامبر، تا جايي كه امكان داشت، از ديپلماسي براي پيشبرد اهداف خود استفاده ميكرد.
روابط با دولتهاي همجوار
الفـ دولتهاي منطقه
1ـ دولت يمن
كشور يمن در ناحيه جنوب شرق عربستان و اقيانوس هند در جنوب آن و درياي سرخ در مغرب آن قرار دارد. بارش منظم باران در اين منطقه، باعث تمدن و آباداني آن شده بود. بازرگانان يمن تجارت شرق دور را به عهده داشتند. و اروپاي قديم را به آسيا مرتبط ميكردند. مسيحيت در اين منطقه توسط حبشه ترويج ميشد؛ اما پادشاهي “ذونواس” در قرن ششم و گرايش وي به يهوديت باعث شد كه مسيحيان در تنگنا قرار بگيرند. و عدهي زيادي از آنها به دستور ذونواس در خندقهاي آتش كشته شوند.19
2ـ دولت حيره
حيره در حدود صحراي شام و در سه مايلي كوفه بود. اهالي آن مهاجراني بودند كه پس از خرابي سد مأرب به آن جا مهاجرت كرده بودند. حيره يك دولت عربي و تابع حكومت ايران بود. پادشاهان آن از جانب امپراتور ايران]]>