این روزا بحث تیراندازی در مدرسه ای در آمریکا و در ایالت فلوریدا خبرساز شده که طی اون یه جوون نوزده ساله که از مدرسه نامبرده اخراج شده بود با اسلحه خودکار به این مدرسه رفته و با به رگبار بستن دانش آموزان و معلمان باعث مرگ بیشتر از ۱۷ نفر شد.
ضارب که ساعتی پس از این جنایت خود رو بدون مقاومت تسلیم نیروهای پلیس کرد یه مدت قبل به دلیل بی انضباطیا و رفتارای خشن زیاد از مدرسه اخراج شده بود.
تیراندازی در مدارس، فستیوالا، کنسرتا، گردهماییای عمومی، سواحل و حتی در خیابونا به لطف شوم داعش به چیزی طبیعی تبدیل شده اما همه این موارد تنها انگیزه دینی و ایدیولوژیکی ندارن. در سالای گذشته تیراندازیای زیادی در اندازه وسیع در آمریکا اتفاق افتاده که هیچکدوم انگیزه دینی نداشتن. بدترین نوع این تیراندازیا معمولاً در مدارس اتفاق افتاده که معمولاً هم عامل تیراندازی و هم قربانیان از دانش آموزان هستن. باورکردنی نیس که یه آدم معمولی دست به اینجور جنایاتی بزنه اما نمیشه واقعیت رو رد کرد.
اینجوری تنها کاری که میشه کرد اینه که دلیل این اقدام جنون آمیز رو بررسی کرد.
ضاربانی که زنده دستگیر شدن همیشه دلیل این عمل خود رو گفتن و در ادامه این مطلب می خوایم شما رو با دلایلی که این افراد دست به تیراندازی در مدارس زده ان آشنا کنیم.
با ما همراه باشین.
۱۰- الیوت راجر
الیوت راجر ۲۲ ساله در ویدیو کوتاهی که در سال ۲۰۱۴ و مدت کوتاهی قبل از این که وارد یه مرکز دخترانه در سانتا باربارا شه و ۶ نفر رو به ضرب گلوله کشته و خود رو هم بکشه در یوتیوب بارگذاری کرده بود اینجور گفت:” من انتقامم رو از آدمی می گیرم.من ۲۲ سال دارم و هنوز رابطه عاشقانه ای نداشته ام.مجبور بوده ام که در تنهایی مطلق خودم بپوسم.این مساوی نیس”.به گفته اون کشتاری که ایشون انجام داد چیزی بود که دنیا لیاقتش رو داشت چون بقیه زندگی بهتری نسبت به اون داشتن و این دلیل از نظر ایشون واسه اینجور جنایتی کافی بود.
با در نظر گرفتن این گفته ها شاید فکر کنین راجر الیوت انسانی با اعتماد به نفس ضعیف بوده اما ایشون خود رو یه «پسر کامل» و «جنتلمنی بی اشکال» می دونست و قول داد که بعد از مرگ همه بفهمن اون چه مردونگی انکارناپذیری داشته.
ایشون خود رو در مقایسه با بقیه مردم، خدا می دونست و بر این باور بود که بعد از این کشتار جهانیان اونو اون طور که خود می دید می شناختند.خشم اون به وجود اومده به وسیله نفرت از خود نبود.اون توهم خودبزرگ بینی داشت و وقتی که اطرافیانش به غرور اون جواب متوازنی نشون ندادند اون این موضوع رو گناهی غیر قابل بخشش از طرف اونا فرض کرد.
از نظر اون زنان حق انتخاب همسر و کسی که میخوان با اون بچه دار شن رو ندارن چون، به باور اون ،با انتخاب نکردن اون به عنوان شریک جنسی خود نشون داده بودن که نمی تونن انتخابای درستی داشته باشن.
الیوت قبل از تیراندازی تو یه بیانیه طویل ۱۴۱ صفحه ای دیدگاه خودش نسبت به «دنیای ایده آل» رو اینجور گفته بود: دنیایی که در اون زنان هیچ حقی نداشته و میل جنسی آدم کلا سرکوب شه.
راجر اخطار داده بود ” اگه من نتونم اونو داشته باشم از هیچ تلاشی واسه تخریب اون فروگذار نخوام کرد”.
۹- اریک هریس
اریک هریس چند روز قبل از این که همراه دوستش دیلان کلیبولد وارد دبیرستان کلمباین شده و ۱۳ نفر رو به رگبار ببندند در دفترچه خاطرات خود اینجور نوشته بود:” یه نفر شاید بگه اونا با خود چه فکری می کردن؟این چیزیه که من به اون فکر می کنم.من می خوام تا اون جایی که میتونم ویرانی به وجود بیارم”.هریس خود رو یه شخص روشنفکر می دید چون بیخود بودن زندگی رو درک کرده بود.اون در نوشته های خود در مورد کشتاری که میخواس بکنه اینجور گفته بود:” مردم چیزایی مانند این رو خواهند گفت: اونه، بسیار دردناک بود.
فکر می کنین این اتفاق بدیه؟فقط به این خاطر که پدر و مادر شما گفتن که خون و خشونت بده، شما فکر می کنین این قانون لعنتی مربوط به طبیعته؟”.اون کشتار خود رو مانند یه انتخاب طبیعی می دید.هریس در ادامه اینجور نوشته بود:” هر کسی باید مورد آزمایش قرار گیرد تا دیده شه که کی می تونه در محیطی که تنها باهوش هی و مهارتای نظامی ارزش دارن زنده بمونه”.از نظر اون کسایی که ارزشای عادی رو به رقابت نمی کشن “واسه هیچ کاری مناسب نیستن.مخصوصا زندگی کردن”.با باور ماموران اف بی آی که دفترچه خاطرات اونو مورد بررسی قرار دادن، هریس خود رو مثل مسیح زمان خود می دید که در مقامی بالاتر از آدمی قرار داشت، مانند فرشته مرگ که واسه اراده کردن در مورد این که چه کسایی لیاقت زندگی کردن داشته و چه کسایی ندارن اراده کردن کنه.
از نظر ایشون تعداد بسیار کمی لیافت زندگی کردن داشتن.
ایشون در ادامه نوشته های خود اینجور میگه:” بیشترین مخاطبان حتی انگیزهام رو هم درک نمی کنن.اونا خواهند گفت: اَه، اون دیوونه س، اون یه روانیه”.
۸- دیلان کلیبولد
در حالی که هریس دفترچه خاطرات خود رو پر از الفاظی خشن و محکوم کردن آدمی کرده بود، دفترچه خاطرات دیلان کلیبولد پر از اشعار و اشتیاق عمیق به رابطه بین آدما بود.ایشون در یادداشتای خود اینجور میگه:” جهان بزرگ ترین تنبیه س: زندگی”.ایشون میخواس دردی رو سرکوب کنه که اونو عامل نبود موفقیت خود در داشتن رابطه ای پایدار با دختران می دونست.به نظر کلیبولد عشق تنها راه واسه معنا بخشیدن به زندگی بود.در شعری کوتاه ایشون اینجور نوشته:” آدم بزرگ واقعی تنها وقتی به شادی می رسه که با دلبر خود مواجه بشه”.با این وجود کلیبولد خود رو در گروه آدما نمی دید.
اون به وضح خود رو «غیرانسان» و گاه «خدا» دونست.
به گفته خودش اون «خدای غم» بود.به گفته کلیبولد، اون و هریس از خود و از همدیگه به وجود اومده بودن و بقیه آدما «زامبی» هایی هستن که واسه مشخص کردن واقعی بودن یا نبودن عشق افراد فرستاده شدن.چند روز قبل از کشتار نامبرده اون اینجور می نویسه:” زمان مرگه، زمان آزاد شدن.زمان عاشقی”.
۷- برندا اسپنسر
” من دوشنبه های رو دوست ندارم”.این تنها دلیلی بود که این دختر نوجوون ۱۶ ساله واسه جنایت خود عنوان داشت.برندا اسپنسر در سال ۱۹۷۹ یه اسلحه از خونه اش در سن دیگو بردشته و به اون طرف خیابون رفته و یه مدرسه ابتدایی رو به رگبار بست که به زخمی شدن ۸ کودک، یه افسر پلیس و مرگ دو بزرگسال منجر شد.
وقتی که یه خبرنگار از اون پرسید به چه دلیل اینجور جمله ای رو در مورد دلیل جنایت خود گفته اینجور گفت:” این کار روز [دوشنبه] رو بانشاط می کنه”.سنگدلی و نبود پشیمونی مشخص در این جمله باعث شد که جمله نامبرده به یکی از پدیده های فرهنگی عادی تبدیل شه.
هیچ کدوم از صحبتایی که ایشون پس از این تیراندازی انجام داد کمکی به درک روشن انگیزه اون واسه این جنایت نکرد.وقتی که برندا خود رو به پلیس تسلیم کرد به اونا گفت که تیراندازی به بچه ها مانند تیراندازیه به اردکای درون دریاچه بوده و دوست داشته پیچ و تاب خوردن اونا بعد از مورد اصابت گلوله قرار گرفتن رو تماشا کنه.
اما چیزایی که ایشون قبل از این کشتار گفته بود نشون میده که تنها انگیزه اون واسه این کار تنها بی حوصلگی و تلاش واسه داشتن کمی هیجان نبوده.اسلحه ای که ایشون در این کشتار مورد استفاده قرار داد به وسیله پدرش بهش داده شده بود و اونو به عنوان یه نشونه در نظر گرفته بود.
اسپنسر میگه:” من از اون یه رادیو خواستم و اون برام اسلحه آورد.حس می کردم اون ازم می خواد که خودمو بکشم”.اسپنسر همیشه در صحبت با دوستان و خونواده اش از فانتزیای خود درباره تبدیل شده به یدونه تیرانداز صحبت کرده بود و به دوستانش گفته بود که از این هدیه خود واسه هدف دیگری استفاده می کنه.
قبل از دست زدن به تیراندازی هم به دوستای خود گفته بود که اخبار رو تماشا کنن چون اون قراره کار بزرگی بکنه که به تلویزیون راه پیدا می کنه.
۶- ایوون رمزی
ایوون رمزی سالای بعد از تیراندازی در سال ۱۹۹۷ در دبیرستان بتال ریجنال در آلاسکا و قتل دو نفر از همکلاسی هاش با شلیک گلوله، در مصاحبه ای اینجور گفت” چیزی که من می خواستم این بود که به مردم بفهمانم منو به حال خودم بذارن.اون بیشتر دوران کودکی خود رو در خونواده های بقیه گذرونده بود و به گفته خودش زندگی اون در اون دوران «بسیار بی رحمانه» و همراه با بدرفتاری بوده.
مادرش یه الکلی عیاش بود و اولین مردی که سرپرستی اونو بردوش گرفت با کابل بانجی اونو شدیدا کتک می زد.چند سال گذشت تا این که زنی سرپرستی ایشون رو رو دوش گرفت که خوب از اون مراقبت می کرد.
اما رمزی هنوز با بدرفتاری و اذیت و آزار در مدرسه مواجه بود و وقتی که موضوع رو با مادرش گفت عزمشو جزم کرد خود کاری در این مورد بکنه.این زن به اون گفته بود که یه کار عاقلانه و مردونه در این مورد انجام داده و تموم ماجرای اذیت و آزار رو با مدیر مدرسه در میان بزاره.اما به گفته رمزی این روش هم نتیجه ای در بر نداشت.ایشون در ادامه گفت:” عزممو جزم کردم کاری انجام دهم که خودمو در برابر اونا نشون دهم.تصمیم به کشتن گرفتم”.
۵- کیلب شارپ
سم استراهان یکی از همکلاسیای کیلی شارپ بود و وقتی در سال ۲۰۱۷ شارپ ۱۵ ساله با یه اسلحه نیمه خودکار وارد دبیرستان فریمن در راکفورد واشنگتن شد گفت: ” همیشه می دونستم که تو می خوای به تیراندازی در مدرسه دست بزنی”.این آخرین جمله ای بود که استراهان قبل از کشته شدن به دست شارپ بزبان آورد.سه نفر دیگه از دانش آموزان در نتیجه این تیراندازی زخمی شدن.شارپ در مورد قتل استراهان به پلیس گفت این کار رو کرده ” تا به همه این درس رو بده که در صورت اذیت و آزار بقیه چه اتفاقی براشون رخ میده”.
ایشون قبل از دست زدن به این کشتار و تیراندازی روی عکس ۲۶ دانش آموز که واسه قتل اونا برنامه ریزی کرده بود عبارت «بکش» رو نوشت.اما کسایی که اونو می شناختند با انگیزه ای که ایشون عنوان می کرد موافق نبودن.همکلاسیش باور داشتن اذیت و آزاری نسبت به اون در کار نبوده.شارپ اما مشکل روانی داشت.اون قبلاً در مورد فکرا خطرناکش با مشاور مدرسه صحبت کرده بود و نوشته هایی هم از اون در جاهای جور واجور مدرسه پیدا شد که نشون می داد ایشون واسه کشتن افراد برنامه ریزی می کنه.
سم استراهان تنها کسی نبود که می دونست این اتفاق دیر یا زود رخ میده.
بعضی از چیزایی که شارپ قبل از این کشتار در دفترچه یادداشتای خود نوشته بود عمق دیوانگی اونو نشون می داد.مانند دیلان کلیبولد، نوشتهش نشون می داد که اون خود رو هویتی غیر انسانی می بینه که در درون بدن یه پسر جوون زندگی می کنه.کیلب در یکی از یادداشتای خود اینجور نوشته:” من تنها کسی هستم که لیاقت زندگی رو دارم، اما تا وقتی که همه اون بچه ها رو بکشم به کیلب نیاز دارم.بعد در آخر کیلب خواهد مرد در حالی که من به زندگی ادامه میدم”.اینجوری مشخص می شه که اون خود رو در تصرف موجودی غیرانسانی می دیده.
۴- لوک وودهام
لوک وودهام ۱۶ ساله قبل از کشتن مادرش با چاقوی قصابی و تیراندازی در دبیرستانی در می سی سی پی در دفتر یادداشت خود اینجور نوشنهه:” ۱ اکتبر ۱۹۹۷ به عنوان روزی که من به مقابله پرداختم در تاریخ ثبت می شه.
من می کشم چون آدمایی مانند من هر روزه مورد بدرفتاری قرار می گیرن.من این کار رو انجام میدم تا به جامعه نشون دهم که اگه به ما فشار وارد کنین ما هم شما رو به عقب خواهیم راند”.اون ادعا می کرد که سالای زیادی رو با اذیت و آزارهای همکلاسیا و بدرفتاریای مادرش گذرونده و دیگه از این موضوع خسته شده بود.
اون وارد حلقه کسایی شده بود که دیدگاه های متفاوتی داشتن و به گروهی پیوسته بود که تمایلات خشونت طلبانه اونو تشویق می کردن و به گفته خود اون در برنامه ریزیای کشتار به اون کمک کرده بودن.واسه آمادن شدن به خاطر انجام این کشتار ایشون سر سگش رو خرد کرده و اونو به آتیش کشید.اما معلوم نیس که گفتهش تا چه حد راسته چون به گفته پلیس اون از مشکل «پردازش سایکوتیک» و «تعبیر نادرست واقعیت» گرفتار هستش.
ایشون ادعا کرده بود که یکی از دوستانش اونو به این جنایت تشویق کرده ولی همزمان هم گفته بود که دیوهایی رو دیده که اونو به انجام این کار تشویق کردن.
وودهام به پلیس گفت:” اون به من گفت که باید مادرم رو بکشم” ایشون به شرایط زندگی اش اعتراض داشت.ایشون گفت که مادرش یکی از کسایی بوده که شدیدا با اون بدرفتاری می کرده و هیچوقت اونو دوست نداشته.به گفته وودهام، مادرش همیشه می گفت که اون به جایی نمی رسه چون چاق و تنبله.اما لحظاتی بعد نظرش عوض شد و در حالی که بشدت گریه می کرد اینجور گفت:” من مادرم رو دوست داشتم و می دونم که اون منو می بخشه”.
۳- الیزابت بوش
الیزابت بوش نوجوون پس از وارد شدن به کافه تریای مدرسه در سال ۲۰۰۱ و تیراندازی به سمت بهترین دوستش کیمبرلی مارکز اینجور گفت:” در عمق بدن من چیزی وجود داشت که یهو منفجر شد.
من در حالت نرمال اینجور نیستم”.بوش ادعا می کرد که همکلاسی هاش در دبیرستا بیشاپ نیومن در پنسیلوانیا اونو مورد اذیت و آزار قرار می دادن.اون در این باره میگه:” اونا همیشه منو احمق، کودن، چاق، بیریخت و چیزای دیگه صدا می زدن.در یکی از این موارد من در حال رفتن به خونه بودم که دیدن ۵ یا ۶ نفر پشت سرم هستن و به سمت من سنگ پرتاب می کنن.
اونا داشتن می خندیدن و من نمی دونستم به چه دلیل دارن این کار رو می کنن اما شدیدا منو تحقیر می کردن”.در نتیجه افسردگی، الیزابت شروع به زخمی کردن بدن خود کرد و این رازی بود که تنها اونو با بهترین دوستش، کیمبرلی مارکز، گفت.اما خیلی زود اون دچار توهم شده و فکر کرد که کیمبرلی ماجرا رو به دیگر همکلاسی هاش گفته.از این رو واسه انتقام گرفتن قسم یاد کرده و گفت:” می خواستم اونم درد منو حس کنه”.کیمبرلی زنده موند و ادعا می کرد که همه گفته های الیزابت فقط در مغزش اتفاق افتاده.
اون گفته که الیزابت سلامت روانی نداشته و بارها گفته بود که با خدا حرف می زنه.
ایشون ادعا کرد که از یه یا دو هفته قبل از این تیراندازی صحبتی با الیزابت نداشته و هیچ درگیری با ایشون قبل از این تیراندازی نداشته.
۲- جایلین فرایبرگ
جایلین فرایبرگ در آخرین پیامی که واسه خونواده اش در سال ۲۰۱۴ نوشت اینجور گفت:” من باید این کار رو بکنم”.لحظاتی بعد جایلین وارد مدرسه ای در ماریسویل در واشنگتن شده و پس از تیراندازی و کشتن چهار نفر از همکلاسی هاش خودکشی کرد.
ایشون از والدینش خواست که به خاطر کاری که می خواد بکنه از والدین دانش آموزان معذرتخواهی کنن چون باید «اعضای گروه» خود رو هم با خود ببره.چند روز قبل از این کشتار، دختری که دوشت داشت به رابطه اش با اون پایان داد.در جواب هم اون هر روزه پیامایی واسه این دختر فرستاده و ادعا می کرد خود رو خواهد کشت و اونو به خاطر این کار سرزنش می کرد.
فرایبرگ در یکی از پیامای خود به این دختر اینجور نوشت:” به خود زحمت اومدن به مراسم تدفینم رو نده.من روزش رو هم تعیین کردم.امیدوارم از این که با من حرف نزدی پشیمون شی”.در آخرین پیامش به پدر و مادرش گفت که شدیدا اونا رو دوست داره اما احساس خوشحالی و خوشبختی نمی کنه.
واسه اون این کشتار تنها سفر به بعد دیگری از زندگی بود.اون میخواس اطمینان حاصل کنه که دوستانش در اون دنیا هم همراه اون باشن.ایشون ۴ نفر رو کشته و یه نفر رو هم زخمی کرد چون به گفته خودش ” نمی خواستم تنها بروم”.
۱- چو سئونگ هوی
چو سئونگ هوی قبل از کشتار مرکز تکنولوژی ویرجینیا در بیانیه ای که واسه شبکه خبری MSNBC فرستاد اینجور گفته بود:” شما باعث شدید من دست به این کار بزنم”.اون داشت خود رو واسه کشتاری آماده می کرد که در آخر جون ۳۲ نفر رو گرفت و ۲۳ نفر رو هم زخمی کرد.
این یکی از بدترین و مرگبارترین تیراندازیای تاریخ در مدارس آمریکا بود.هوی در بیانیه بیربط و نامفوم خود اینجور گفته بود:” آه، چه شادی می تونستم در ترکیب با شما معتقدان داشته باشم، اگه به عنوان یکی از شما به حساب می اومدم، تنها اگه شما زندگی لعنتی منو ویرون نمی کردین”.
اون جامعه رو به «تجاوز به روح» و «تجاوز عاطفی » خود متهم کرد و هیچ وقت هم توضیح واضحی در این مورد ارائه نداد.ایشون انزجار خود رو از مردمی که اونا رو «نوادگان شیطان در لباس مسیحیان باایمان» می نامید اعلام کرده بود.اون خود رو عیسی مسیح می دید.اون گفته بود:” مانند موسی، دریا رو می شکافم و مردمم رو از راه اون به آزادی ابدی می رسونم”.هوی در سخنانش، اریک هریس و دیلان کلیبولد رو «شهید» خطاب کرده بود که واسه رنج دادن جامعه از جون خود گذشتند.هم اینکه ایشون قول داده بود که کشتار اون «سرمشق قرن واسه فرزندانم میشه که اونو دنبال کنن”.
با این وجود خیلی از آدمایی که اونو می شناختند، هوی رو انسانی ترحم انگیز و بیچاره می دونستن.یکی از معلمانش اونو «تنهاترین شخصی که در تموم زندگی ام دیده بودم» نامید.اما در میان گفتهش می شد نشونه هایی از بدرفتاریای جنسی رو دید که کم کم اونو به انجام این جنایت جهت داده بود.نگاهی به مرگبارترین تیراندازیای تاریخ آمریکا که به کشته شدن ده ها نفر رسیدبه چه دلیل آمریکا بیشترین آمار تیراندازیای جمعی رو در جهان داره؟بهترین یدونه تیراندازها و باور نکردنی ترین شکارهایشان در طول تاریخ



