پایان نامه با موضوع مصرف مواد، سوء مصرف مواد، سطح مهارت، دانشگاهها
آدنانز17 (2007) در تحقيقي تحت عنوان «تحولات اجتماعي و بیهنجاری در بين جوانان بلغارستان پس از کمونيسم» متغير بیهنجاری را تحليل عامل نمود و سه بعد را در آن تشخيص داد يک بعد واکنش هاي روان شناختي را نشان ميداد که نااميدي نسبت به تحولات بود و دو بعد ديگر احساس نوستالوژي18 (احساسي دال بر غم و شادي توءمان را شامل ميشود و زماني بوجود ميآيد که به روزهاي خوش گذشته فکر ميکنيم ) و بيهنجاري در مواجهه با تحولات را در بر مي گرفتند. داده ها از 560 دانشجوي دانشگاههاي بزرگ بلغارستان حاصل شدند روش جمع آوري دادهها پرسشنامه بود. تحليل رگرسيون نشان داد که بیهنجاری روان شناختي (بعد اول) حاصل موقعيت هاي فشار زا است از جمله: درآمد پايين، طبقه ي اجتماعي اقتصادي پايين، نااميدي از اصلاحات و احساس درماندگي شديد نسبت به آينده. بیهنجاری روانشناختي و احساس بيهنجاري در بين دانشجويان دختر بيشتر گزارش شد. در مقابل، نگرش هاي بیهنجار که به نوستالوژي و احساس بي هنجاري مربوط مي شدند، موقعيت خاص اقتصادي- اجتماعي يا موقعيت فشار زا را نشان نمي دادند. نوستالژي بيشتر محصول مخالفت و مقاومت در مقابل اصلاحات بود و رابطهي بين بيهنجاري و آرزوي شغل آينده مثبت بود .
كائو (2004) تحقيقي روي بيست و هفت مليت مختلف صورت داد و هفت مليت خاص را براي تحليل رگرسيون انتخاب كرد تا اثر متغير مليت، با كنترل سن، تحصيلات، درآمد، وضعيت شغلي، وضع تأهل و داشتن بچه را بر بیهنجاری بررسي كند. نتايج نشان داد كه ميانگين نمرهي بیهنجاری در ايالات متحده در مقايسه با ديگر جوامع بالاتر نيست. اين يافته ادعاي نظريه هاي بیهنجاری را به چالش كشيد كه آنها نرخ جرم در ايالات متحده را بالاتر از ديگر كشورها ميدانستند. از ديگر يافتهها اين بود كه مردان و جوانان از زنان و مسنترها بیهنجاریكتر بودند. افراد بي كار و كساني كه بچههاي كمتري داشتند از افراد شاغل و افرادي كه بچههاي بيشتري داشتند بیهنجاریكتر بودند. اثر تحصيلات و درآمد معنادار نبود. در بين متغيرهاي كنترل سن از ديگر متغيرها اثر قويتري داشت، ديگر متغيرهاي مهم بعد از سن، جنسيت و وضعيت تأهل بودند.
بجارنسون (1998) در تحقيقي تحت عنوان «والدين، مذهب، و پيوستگي اجتماعي ادراک شده» اثر متغيرهاي قاعده گذاري والدين19، حمايت والدين، مشارکت مذهبي، راست کيشي مذهبي20 و حمايت معنوي را بر بیهنجاری بررسي کرد. داده از 1879 زن و 1931 مرد بصورت پرسشنامه جمع آوري شد که روي همهي دانشآموزان ايسلندي پايهي دهم (16-15 سال سن) اجرا شد. نتايج نشان داد که حمايت والدين و مشارکت مذهبي با بیهنجاری رابطه دارند در حالي که قاعده گذاري والدين، راستکيشي مذهبي و حمايت معنوي اثر مستقلي بر بیهنجاری را نشان ندادند.
كپسيس21 (1978) اثرمتغيرهاي وضعيت اجتماعي- اقتصادي، ميزان انسجام اجتماعي (عضويت در انجمنها) دواطلبانه، تماس با همسايگان) و ساير متغيرهاي زمينهاي مانند سن و جنس را بر بیهنجاری بررسي کردند، نتايج نشان داد كه متغيرهاي وضعيت اقتصادي- اجتماعي و انسجام اجتماعي اثر معناداري بر بیهنجاری دارند. همچنين اثر متغيرهاي زمينهاي سن، جنس و بعد خانوارمانند تحقيقات پيشين بود.
كار و هاوزر22 (1976) به بررسي رابطهاي طبقهي اجتماعي، دينداري، رضايت و مقياس آرزومندي اجتماعي با بیهنجاری پرداختند. اين روابط بين 219 مرد بزرگسال كه در شهرك صنعتي ميدوسترون23 ساكن بودند مورد بررسي قرار گرفتند. نتايج نشان داد كه بیهنجاری بطور معكوسي با طبقه رابطه داشت (طبقهياجتماعيبالاتر، بیهنجاریپايينتر). دينداري رابطهي بين طبقه و بیهنجاری را تعديل نميكرد. هيچ رابطهي معناداري بين بیهنجاری و دينداري يافت نشد. همچنين بیهنجاری در بين كاتوليكها به ميزان اندكي كمتر از پروتستانها بود.
فورم24 (1975) در بين 109 كارگر در چهار كشور صنعتي ايالات متحده، ايتاليا، آرژانتين اثر پيشينهي شغلي، معرفهاي مربوط به خانواده، مشغوليت سياسي و اتحاديهاي منطقهي مورد سكونت و مليگرايي را بر بیهنجاری بررسي کرد. نتايج نشان دادند كه بیهنجاری با ميزان صنعتي شدن رابطه دارد، در كشورهاي توسعه يافته باورهاي مربوط به بیهنجاری اجتماعي با سطح مهارت يا الگوي مشغوليت در امور اجتماعي رابطه داشت، مثلاً در ايالات متحده، همچنين باورهاي مربوط به بیهنجاری اجتماعي با ايدئولوژي سياسي و توانايي كارگران براي ديدن پيوندهاي بين اتحاديه و سياستهاي ملي مرتبط بود.
تيوان25 (1975) به بررسي رابطهي بين طبقهي اجتماعي و بیهنجاری (كه به دو شكل سنجش ميشد يكي با مقياس سرول26 و ديگري با مقياس تيوان) پرداخت. نمونهي مورد پژوهش ، دانش جويان جامعهشناسي دانشگاه مريلند27بودند. نتايج نشان داد كه افراد ، ديگر مردم جامعه را بیهنجاریكتر ميدانند تا خودشان را. (بیهنجاری در ديگران با مقياس سرول و بیهنجاری خودفرد با تيوان سنجش شده بود) و تفاوت بين اين دو قضاوت معنادار بود. دانشجويان، خصوصاً افراد متعلق به طبق
هي متوسط خودشان را نسبت به مردم معمولي كمتر بیهنجاریك ميدانستند.
لي و كليد28 (1974) در بين 191 آمريكايي و 203 زوج كاتوليك رومي كه در مينسوتا29 زندگي ميكردند رابطهي بين دينداري، طبقهي اجتماعي- اقتصادي، جنسيت و منطقهي سكونت (شهر، روستا) را بر بیهنجاری را بررسي كرد. نتايج نشان داد كه متغيرهاي مربوط به دينداري در تبيين واريانس بیهنجاری اثري بيشتر از طبقهي اجتماعي- اقتصادي دارند.
بیهنجاری، رفتار انحرافي و بدکارکردي اجتماعي
ثورليندسون30 و بجارنسون (1998) در تحقيقي تحت عنوان «مدل سازي دورکيم در سطح خرد: مطالعه اي روي باورهاي خودکشي جوانان» اثر متغيرهاي انسجام خانوادگي و تنظيم والدين را بر بیهنجاری و باورهاي خودکشي بررسي کردند. داده ها از 4314 دانش آموز دبيرستاني جمع آوري شدند. نتايج نشان داد جواناني که بطور قوي با خانواده خود پيوستگي دارند احتمال کمتري دارد که قرباني بیهنجاری و باورهاي خودکشي شوند، اما تنظيم والدين چنين اثري را نشان نداد. در هر حال تنظيم والدين و انسجام خانوادگي اثرات مستقلي بر باورهاي خودکشي داشتند.
منارد (1995) در پژوهشي كه روي نوجوانان 17-11 ساله انجام داد اثر متغيرهاي شيوه سازگاري، وضعيت اقتصادي- اجتماعي، جنسيت، قوميت، سن، فرصتهاي شغلي و فرصتهاي تحصيلي را بر بیهنجاری و رفتار بزهكارانه بررسي كرد. نتايج تحليل رگرسيون نشان داد كه اين متغيرها 17 تا 23 درصد واريانس بزهكاري 14 تا 34 درصد مصرف ماريجوانا، و 2 تا 18 درصد مصرف مواد مختلف راگزارش ميكند. واريانس تبيين شده در اواخر نوجواني حداكثري است و در اوايل نوجوان حداقلي. بحث نظري حاصل از نتايج اين پژوهش يكي از پژوهشهاي پر اهميت در آزمون نظريه مرتون است اين بود كه مدلهاي مربوط به تئوري فشار قدرت پيشبيني كنندهي تئوري مرتون را بطور خاص كمتر از آنچه كه واقعاً هست نشان ميدهند.
رايان31(1981) در پژوهشي كه روي 1299 فرد متأهل انجام دادند به بررسي، شادي زناشويي، تحصيلات، جنس و رضايت پرداختند. نتايج نشان داد كه نه وضعيت تأهل و نه شادي زناشويي با بیهنجاری ارتباط ندارند. رابطهاي منفي قوي بين تحصيلات و بیهنجاری يافت شد و رابطهي منفي و ضعيفي بين رضايت كلي از زندگي و بیهنجاری يافت شد. اين مطالعه نشان داد كه وضعيت اقتصادي- اجتماعي يك تعيين كنندهي عمده در بیهنجاری است.
لي32 (1974) رابطهي بين رضايت زناشويي، طبقهي اجتماعي- اقتصادي، و منطقهي سكونت (شهر، روستا) را با بیهنجاری بررسي کرد. نمونهي مورد پژوهش 394 زوج جوان بودند (788 نفر). نتايج نشان داد كه بیهنجاری با طبقهي اجتماعي – اقتصادي رابطهي عكس دارد. همچنين رابطهاي معكوس بين رضايت زناشويي و بیهنجاری يافت شد و اين رابطه در بين افراد متعلق به طبقهي بالاتر و زنان روستايي بيشتر بود.
به طور خلاصه پژوهشهاي خارجي نيز از جوانب مختلفي به بیهنجاری پرداختهاند. بخشي از پژوهشها تاثير ساختارهاي اجتماعي و سياسي را بررسي کردهاند. براي مثال آدنانز33 (2007) در تحقيقي تحت عنوان «تحولات اجتماعي و بیهنجاری در بين جوانان بلغارستان پس از کمونيسم» متغير بیهنجاری را تحليل عامل نمود. نوراساکونکيت و يوچيدا 34 (2011) نيز به تاثير تغييرات اقتصادي گسترده و تبعات آن براي جوانان پرداختند و نشان دادند که اين تغييرات باعث بیهنجاری شده است. همچنين لگه35 و ديگران (2008) نيز اثرات ساختاري-اجتماعي بر ميزان و گسترش تجربهي فردي اجتماعي در جامعه آلماني را بررسي کردهاند. بجارنسون36 (2009) در تحقيقي تحت عنوان «بیهنجاری در بين نوجوانان اروپايي: شفافسازي مفهومي و تجربي يک مفهوم چند سطحي جامعه شناختي» مقياس بیهنجاری را که در دو بخش فضاي آزاد و اجبار طراحي شده بود بکار گرفته است . كپسيس37 (1978) اثرمتغيرهاي وضعيت اجتماعي- اقتصادي، ميزان انسجام اجتماعي (عضويت در انجمنها) دواطلبانه، تماس با همسايگان) و ساير متغيرهاي زمينهاي مانند سن و جنس را بر بیهنجاری بررسي کرد. آنها همچنين به پيامدهاي ساختارهاي اجتماعي نيز توجه کرده اند. وضعيتهاي اجتماعي نظير بيکاري، طبقهي اجتماعي، جنسيت از جنبههاي گوناگوني ميتوانند موجب بیهنجاری شوند. کائو38 (2007) در تحقيقي تحت عنوان «بازگشت به وضع به هنجار: بیهنجاری و جرم در چين » علاوه بر اينکه مقياسي جديد را براي سنجش بیهنجاری معرفي کرد اثر متغيرهاي اقتصادي – اجتماعي يعني: سن، جنس، تحصيلات، وضعيت تأهل، داشتن بچه، طبقهي اجتماعي، درآمد و شغل و همچنين متغيرهاي نگرشي يعني: رضايت از زندگي و آزادي خواهي اجتماعي39 را بر بیهنجاری سنجش کرد. وسترن و لانيون40(1999)، اثر متغيرهاي سن، جنسيت، وضع تأهل، وضعيت شغلي و رضايت از زندگي را بر بیهنجاری بررسي كردند. رايان41(1981) در پژوهشي كه روي 1299 فرد متأهل انجام دادند به بررسي، شادي زناشويي، تحصيلات، جنس و رضايت پرداختند. منارد (1995) در پژوهشي كه روي نوجوانان 17-11 ساله انجام داد اثر متغيرهاي شيوه سازگاري، وضعيت اقتصادي- اجتماعي، جنسيت، قوميت، سن، فرصتهاي شغلي و فرصتهاي تحصيلي را بر بیهنجاری و رفتار بزهكارانه بررسي كرد. بجارنسون (1998) در تحقيقي تحت عنوان «والدين، مذهب، و پيوستگي اجتماعي ادراک شده» اثر متغيرهاي قاعده گذاري والدين42، حمايت والدين، مشارکت مذهبي، راست کيشي مذهبي43 و حمايت معنوي را بر بیهنجاری بررسي کرد. فورم44 (1975) در بين 109 كارگر در چهار كشور صنعتي ايالات متحده، ايتاليا، آرژانتين اثر پيشينهي شغلي، معرفهاي مربوط
به خانواده، مشغوليت سياسي و اتحاديهاي منطقهي مورد سكونت و مليگرايي را بر بیهنجاری بررسي کرد. كار و هاوزر45 (1976) به بررسي رابطهاي طبقهي اجتماعي، دينداري، رضايت و مقياس آرزومندي اجتماعي با بیهنجاری پرداختند. كائو (2004) تحقيقي روي بيست و هفت مليت مختلف صورت داد و هفت مليت خاص را براي تحليل رگرسيون انتخاب كرد تا اثر متغير مليت، با كنترل سن، تحصيلات، درآمد، وضعيت شغلي، وضع تأهل و داشتن بچه را بر بیهنجاری بررسي كند. لي46 (1974) رابطهي بين رضايت زناشويي، طبقهي اجتماعي- اقتصادي، و منطقهي سكونت (شهر، روستا) را با بیهنجاری بررسي کرد. برخي از آنها نيز از منظر جرمشناسي و بزهکاري موضوع را بررسي کردهاند. تاثير تفاوتهاي مليتي نيز از موضوعات مورد پژوهش در ارتباط با بیهنجاری بوده است. ثورليندسون47 و بجارنسون (1998) در تحقيقي تحت عنوان «مدل سازي دورکيم در سطح خرد: مطالعه اي روي باورهاي خودکشي جوانان» اثر متغيرهاي انسجام خانوادگي و تنظيم]]>