امام صادق، ترک فعل
تعريف و مفهوم تقيه و نقش آن در روابط بينالملل
علامه طباطبايي ذيل آيه: “…إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَية… مگر اينكه از آنان به نوعي تقيّه كنيد…”
(آل عمران/28) مينويسد: “کلمهي “الآتقاء” در اصل به معناي پناه گرفتن به خاطر ترس است؛ پس شايد از باب استعمال مسبب در مورد سبب، به معناي ترس هم به کار رفته و شايد تقيه در مورد آيه از اين قبيل باشد.”136
شيخ انصاري تقيه را چنين تعريف ميکند: “التحفظ عن ضرر الغير بموافقته في قول او فعل مخالف للحق.”137 مقصود از “تحفظ” حفاظت از جان، دين، ناموس، عرض و مال است.
تقيه به اين معناست که کساني در واقع خواستار جنگ باشند، ولي وانمود کنند صلح طلب هستند.138
در سياست خارجي، تقيه شامل حراست از تماميت ارضي کشور، منافع دولت اسلامي خارج از مرزها و اهداف و استراتژيها و اخبار محرمانه است.
دلايل تقيه در قرآن
نهي از پذيرش دوستي و ولايت کفار، از مسايلي است که در قرآن تأکيد فراواني بر آن شده؛ ليکن تقيه از آن استثنا شده است:
“لايَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَن يَفْعَلْ ذَالِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في شيْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَيةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلي اللَّهِ الْمَصِير. مؤمنان نبايد كافران را- به جاي مؤمنان- به دوستي بگيرند و هر كه چنين كند، در هيچ چيز [او را] از [دوستي] خدا [بهرهاي] نيست، مگر اينكه از آنان به نوعي تقيّه كنيد و خداوند، شما را از [عقوبت] خود ميترساند، و بازگشتِ [همه] به سوي خداست.”
(آل عمران/28). خداوند در اين آيه کساني را که بعد از ايمان آوردن کفر ورزند، تهديد به عذاب عظيم ميکند؛ ولي کساني را که ايمان در قلب شان محکم است و در ظاهر به اظهار کفر مجبور شوند، استثنا مينمايد. شايد تقيه کردن و بر حسب ظاهر طبق دلخواه دشمن و مخالفان حق عمل نمودن، مصلحت دين و حيات آن را چنان تأمين کند که ترک تقيه آن را تأمين ننمايد. در جاي ديگري، قرآن كريم همين معني را تأييد ميفرمايد:
“مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْايمَانِ وَ لَاكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم. هر كس پس از ايمان آوردن خود، به خدا كفر ورزد [عذابي سخت خواهد داشت] مگر آن كس كه مجبور شده و [لي] قلبش به ايمان اطمينان دارد. ليكن هر كه سينهاش به كفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برايشان عذابي بزرگ خواهد بود.” (نحل/106)
امام صادق (ع) مصداق تقيه در قرآن را سخن ابراهيم دانسته که وقتي قصد شكستن بتها را داشت، فرمود: “اني سقيم. من بيمارم.” (صافات/89) امام ميفرمايد: “ولي به خدا قسم كه بيمار نبود.”139
حکم تقيه
تقيه از احکام ثانويه است. موضوع تقيه در موارد مختلف، پذيراي احکام متفاوت پنج گانه ميباشد؛ به اين معنا که تقيه در مواردي ترک يا انجام دادن کاري را مباح، واجب و يا مستحب، و در مواردي ديگر، مکروه يا حرام ميگرداند. حال آنکه حکم اوليهي آن موضوع، خلاف حکم فعلي آن است؛ ولي زماني که اين، دافع خسارت سنگين مالي يا جاني را براي شخص يا جامعه در پي داشته باشد، حکم آن تغيير ميکند و دروغ واجب ميشود و افشاي اسرار، گناهي نابخشودني خواهد بود.
گاهي مصلحت فردي، وجوب يا ترک تقيه را ايجاب ميکند؛ ولي مصلحت جامعه برخلاف آن است که قاعدهي اهم و مهم و يا دفع افسد به فاسد، وظيفه را مشخص مينمايد و شخصي را از ترديد بيرون ميآورد؛ و گاهي نيز حالت ترديد باقي ميماند و يا رجحان يک طرف به حد الزام نميرسد که در حالت اول، مجاز به ترک کار يا انجام آن است و در حالت دوم، طرف راجح مستحب خواهد بود.
تقيه زماني مستحب است که ترس از زيان، فوري نباشد و احتمال ضرر در دراز مدت بوده و يا زيان سهل باشد؛ و زماني حرام است که از ضرر، چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت، ايمن باشد يا تقيه موجب قتل مسلماني شود. تقيهي واجب آن است که هر محظوري مانند انجام دادن حرام و ترک واجب، مباح ميگردد. اهميت تقيه گاهي به حدي مي رسد که انجام دادن عملي حرام و يا ترک فعل واجب را تنها مباح نميکند، بلکه يک الزام را بر ميدارد و الزام ديگري ميآورد و کاري که انجام دادن آن واجب بود، حرام ميشود و بالعکس.140
حدود تقيه
وظيفهي هر مسلماني، نخست انجام احکام اوليهي دين خداست؛ ولي چون اسلام دين آسان است و سعادت دنيا و آخرت را در کنار هم براي انسان ميخواهد، بنابراين در مواقعي که ميان رعايت حد
ود الهي و مسايل حياتي انسان تزاحمي پيش آيد، خداوند با تقيه که حکمي ثانوي است، اراده فرموده که زندگي بشر را تا جايي که به خواري و يا از دست دادن دين او منجر نشود، تأمين نمايد. تقيه اختصاص به افراد ندارد؛ بلکه در سطح کلان بويژه در روابط دولت اسلامي با ديگر كشورها، کاربردي وسيع دارد. با عنايت کامل به اين اصل، شايد بيان و افشاي تمام اهداف و آرمانها و باورهاي دولت اسلامي، بويژه در سطح جهان و جوامع ديگر، چيزي جز تحريک مخالفان براي ايجاد بحران و نفرت در افکار عمومي ملل ديگر، ثمري نخواهد داشت. فاصلهاي که امروزه ميان مذاهب و فرقههاي اسلامي و نيز ملل مسلمان ايجاد شده، اغلب از ابراز باورهاي بحق يا غير صحيحي ريشه ميگيرد که فرقهها يا ملل ديگر آن را برنمي تابند و نفرت آنان را برميانگيزد؛ حال آنکه حداقل در مذهب شيعه و سيرهي ائمه (ع)، تقيه، رازداري و مدارا، اموري مسلم است و ايشان همواره از برخي شيعيان که مراعات اين امر را نمي کردند، شکوه داشتهاند.
پس، دولتمردان اسلامي و ديپلماتهاي آن در سراسر جهان و يا مبلغان و سخنگويان اين نظام، به عنوان اصلي براي جلب افکار عمومي و کاستن تنشها بايد به روشي سخن گويند که براي افکار عمومي کاملا منطقي و قابل دفاع باشد. از اين رو در بيان مسؤوليت هاي حاکم و دولت اسلامي، تبيين و به کارگيري اصول و حتي واژهها و القاب بايد به گونهاي باشد که به غير از مسؤوليت و رسالتي که هر مسلمان دارد، چيز ديگري برداشت نگردد و به عنوان حق و ادعا عليه ديگران مطرح نشود.
ديدگاه قرآن در بارهي رفتار با اهل كتاب
قرآن در آيات بسياري يهوديان و اهل شرک را دشمن ميخواند: “لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشرَْكُواْ… مسلّماً يهوديان و كساني را كه شرك ورزيدهاند، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهي يافت...” (مائده/82)
و در جاي ديگر، مسيحيان را به دليل اعتقاد به خدايان سهگانه کافر ميشمرد: “لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَة… كساني كه [به تثليث قائل شده و] گفتند خدا سومين [شخص از] سه [شخص يا سه اقنوم] است، قطعاً كافر شدهاند…” (مائده/73).
قرآن اهل کتاب را مردماني معرفي ميکند که حقيقت را انکار ميکنند و حتي به کتب مقدس خود يعني تورات و انجيل نيز عمل نمينمايند. قرآن مشرکان، و برخي يهوديان و مسيحياني را که به دليل اعتقادات باطل پيرامون الوهيت خدا و نيز به دليل اعتقاد به خدايان سه گانه، مشرک محسوب ميشوند، نجس ميداند: “يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نجََس… اي كساني كه ايمان آوردهايد! حقيقت اين است كه مشركان ناپاكند…” (توبه/28) و بدين گونه حريمي ميان آنان و مسلمانان ايجاد ميکند.
همچنين در آيه 29 سوره توبه ميفرمايد “قَاتِلُواْ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لابِالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ لايحَُرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُه وَلايَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتي يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُون. با كساني از اهل كتاب كه به خدا و روز قيامت ايمان نميآورند و چيزهايي را كه خدا و پيامبرش حرام كرده است بر خود حرام نميكنند و دين حق را نميپذيرند جنگ كنيد، تا آن گاه كه به دست خود در عين مذلت جزيه بدهند.”
به اين ترتيب، جهاد عليه اهل کتاب ايمان نياورده را بر مسلمانان تکليف ميکند تا زماني که گردنگزار حکومت اسلامي و در برابر مسلمانان زبون شوند. با توجه به اين آيات و نيز با نگاهي به سيرهي نبوي در مييابيم که اگر چه اسلام يهوديان را به دليل اعتقادات باطل تقبيح ميکند و مسيحيان را از آنجا که به سه خدا معتقدند، کافر ميخواند، اما همواره ديني بوده که در طول تاريخ از پيروان ديگر اديان پذيرايي کرده است؛ به آنان تعدي و ستم روا نداشته و حتي در مقابل ظلم به آنان ايستاده و با سعه صدر و تحمل و بردباري کلام حق را به آنان فهمانده است.
اين نوع رفتار ملايم، صلحطلب و صبور اسلام در برخورد با صاحبان اديان در مطالعه سيره نبوي بخوبي مشاهده ميشود. شيوهي برخورد پيامبر با يهوديان مدينه و مسيحيان يمن، اين قاعدهي کلي را براي ما آشکار ميسازد؛ اما بايد توجه کرد که مطابق با سيرهي پيامبر، اگر چه يهوديان مدينه در دوران صلح با پيامبر و نيز مسيحيان يمن پس از نوشتن صلحنامه با پيامبر مبني بر پرداخت جزيه و اطاعت از حکومت مدينه در پناه پيامبر و مسلمانان بودند و در کنار جامعهي اسلامي زندگي ميکردند، اما طبق آياتي از قرآن، برخي اهل کتاب كه براي خداوند فرزند قائل هستند، پليد و ناپاک معرفي شدهاند و در رديف مشرکان و اهل کفر قرار داده شدهاند و مسلمانان از مراجعه به آنان نهي شدهاند.
پرداخت جزيه به عنوان مالياتي در برابر حکومت اسلامي بر عهده آنان قرار گرفته است. ياري دشمنان مسلمانان، توطئه، حرکتهاي آشوبگرانه و سرکشي در برابر مسلمانان از آنان گرفته شده است. در يک کلام اگر چه اسلام، اهل کتاب را تحمل ميکند، ولي آنان را در برابر مسلمانان خوار و زيردست ميخواهد. قرآن مسلمانان را دعوت ميکند تا يهوديان و مسيحيان را در کنار جامعهي خود بپذيرند. به عبارت ديگر، اسلام از يک سو مسيحيان و يهوديان را دشمن مسلمانان، اهل کفر، ناپاک و پليد و در رديف مشترکين معرفي ميکن
د از سوي ديگر مسلمانان را به ملايمت و ملاطفت با آنان فرا ميخواند تا بدين ترتيب زمينهي جذب اهل کتاب به سمت تعاليم نوراني اسلام فراهم آيد.
در مطالعهي سيرهي پيامبر اسلام اگر چه رفتارهاي ملايمي چون رفتار با يهوديان مدينه در ابتداي هجرت و مصالحه با مسيحيان يمن ديده ميشود، اما ديديم که پيامبر با يهوديان بنيقريظه پس از پيمانشکني آنان و همدستي با مشرکان و کافران در جريان جنگ احزاب و دسيسه چيني آنها بر ضد اسلام، با قدرت و شدت رفتار کرد.
رفتار با اهل كتاب از ديدگاه قرآن
1ـ گذشت كردن و به روي خود نياوردن بديهاي آنان: “وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينََ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَ اصْفَحُواْ حَتي يَأْتيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ… بسياري از اهل كتاب پس از اينكه حق برايشان آشكار شد از روي حسدي كه در وجودشان بود، آرزو ميكردند كه شما را بعد از ايمانتان كافر گردانند. پس عفو كنيد و]]>